تازه به دوران رسیده ها
35,900 تومان
20147
کتابی است درباره اخلاق اجتماعی و اتفاقاتی که تازه به دوران رسیده ها انجام میدهند
تمام شده است، در انتظار تجدید چاپ
خریدنسخه الکترونیک
کتاب الکترونیک چیست؟
نسخه الکترونیک هر کتاب در واقع محتوای آن کتاب با فرمت ویژه EPUB میباشد که قابلیت جستجو در متن، بزرگ و کوچک کردن فونت، زیاد و کم کردن فاصله بین خطوط و همچنین دسترسی در همه جا و هر مکانی را برای شما میسر میکند.
فایل EPUB خریداری شده، فعال در حساب کاربری شما در سرویس طاقچه میباشد.
تخفیف و هدیه خرید
کارت هدیه کتاب صوتی برای سفارشهای بالای ۴۰۰ هزار تومان. برای خرید اول با کد تخفیف SALAM ده درصد تخفیف دریافت کنید.
پاسخگوی شما هستیم
در مورد این محصول سوالی دارید؟ با شماره 02188942247 امور وبسایت تماس بگیرید خانم کشفی مشاوره لازم برای خرید این کتاب را به شما ارائه میکنند.
راهنمای خرید آنلاین
ویدئو آموزش راهنمای کامل خرید از سایت را ببینید و خریدی آسوده و امن را تجربه نمایید. تماس برای راهنمایی بیشتر
بازگشت مبلغ
با تهیه این محصول، بن هدیه برای سفارش بعدی از وبسایت دریافت میکنید و در حساب کاربری بدون محدودیت ذخیره میشود.
امروز قانون برای من آش دهانسوزی نیست؛ کاشکی هرگز به وجود نمیآمد و ما به رسم غرایز خود رفتار میکردیم، زیرا من ریخت خود را در قانون نمیبینم. من قانون را برای سخنرانیهایم میخواهم و اصرار دارم آن را در بحثهایم به کار ببرم. من در خیالاتم با آن تاببازی میکنم و احساس میکنم قانون به معنای واقعی مرا زیر چرخهای خود له خواهد کرد. من یک تازهبهدورانرسیدة نوکیسه، لمپن، آنارشیست و پوپولیست هستم. من معتقدم که باید خود را در بال فیلها و خرطوم مگسهای جامعه پنهان کنم و در آنجا به تکامل تاریخی برسم. هرکس میتواند از سبک و قیافه من استفاده کند و خود را به شکل آدمیزاد جا بزند و راه رفتنش را شبیه جوانیهای من بکند. من سالهاست در این جامعه آزادم؛ خرچنگها، کفتارها، گرگها، روباهها و جوجهتیغیها پسرعمو و پسرخالههای مناند؛ اما اکنون من شاهدانه این جامعه هستم و نقاط مشترکی با خرخاکیان اطراف خود دارم؛ من سبک زندگی الاغها را دوست دارم اما مسیر جغرافیایی رفتار من به اصالت، متانت و تمدن ایرانی نمیرسد و اکنون نمیدانم شجره من به کدامین میمون متصل میشود، اگرچه وجود من فلسفه تاریخی و بهظاهر پیشینه اخلاقی دارد و شما میتوانید در این سالها، مرا پررنگ در هر لایهای ببینید. من این قدرت را دارم که به هر رنگ و چهرهای دربیایم، من مرز نمیشناسم. گاهی در مسلک شاعران و زاهدانم، گاهی در پیراهن فیلسوفان و سیاستمداران و گاهی...
در تحلیل رفتارشناسی من، مرا جزء فردگرایان فرصتطلبِ ولگرد و خوشپوش میشناسند و غرایز مرا جزء انسانهای بدوی میدانند و قیافه روحم عجیب شبیه میمونهای نسل جدید جنگل است و این قدرت و مهارت را دارم که سرنوشت خیلیها را در دست بگیرم و فرمانی برانم، که اضطراب و ترس را در همه، همگانی بکنم. امروز من در حال محکومکردن هستم؛ زمین را، زمان را و مردمان را. عکس مرا درون خود میتوانید ببینید که خود را چون افرادی لوس و ننر آراسته کردهام. من همیشه در پی اثبات خود هستم و بر این اثباتها اصرار عصبی دارم. من اخلاق اجتماعی را از حیوانات بیصفت کسب میکنم و همیشه خواب دیگران را با صدا و رنگ آشفته میسازم. در تمدن بشری هم مرا کنار گذاشتهاند. در هر دورهای نیاکانم را میبینید که با کفتارها، گرگها و روباهها مهربانانه عکسها گرفتهاند و متعصبانه خود را به اثبات رساندهاند و این روزها، هشتاد درصد امنیت جامعه به عهده من است! امروز از لابهلای پنجرههای دیوارهایی که به بیدردی ختم میشوند مرا مشاهده کنید. ما از نسل کلاغانی هستیم که این روزها بهظاهر زیبا شدهایم و آواز جماعت ما عربدهکشیهای وحشیانه و نغمههای مخالفی است که در این روزهای سرد زمستان زندگی مینوازیم. من در هوای نگاه شما معلقم و خیالاتم روی دیوارهای خانه شما لرزان است. کودکان را از بازی با من برحذر میدارند، غافل از اینکه من در رؤیا و خیالات پدران و مادرانشان جا خوش کردهام.
گاه در شعر شاعران مداح میخروشم و گاهی در سخنرانیهای منفعل که بیدردی را گسترش میدهند. من درست مانند یک بمب ساعتی، صبح به صبح در نگاه و کلام افراد بیریشه منفجر میشوم و دهها تن از آدمیان را به ستایش ترس وامیدارم. قسمت زیادی از جهان امروزه بر خیالات مرده من پایهگذاری شده است. خانهای دارم؛ خیالی که بر مرتفعترین قلههای جاهطلبی افراد فخرفروش بنا شده است. من نه قید دارم نه فعل مثبت و به هیچ اضافهای هم تشبیه نمیشوم. من یک کودک خودخواه و شناور در ذهن هر فرد نوکیسه و تازهبهدورانرسیده این جامعه هستم. گاه مقدسمآبی هستم که به ریاضت مینشینم تا رهگذری را به تله بیندازم و موهوماتم را بهجای فکر به او بقبولانم و قفل و زنجیر برایش بسازم. گاهی مرا در آثار کلامی و نوشتاری میبینید و گاهی در چشمانی خمار، گاهی در لبهای کشیدهشده و گاهی در خیالات بیمارگونه یک سیاستمدار. من یک تازهبهدورانرسیده آنارشیست هستم؛ معدومی هستم که اینک فعالم و اغلب اوقات به سخنوری در این دنیا میپردازم.
شهر من آشوب است و نثر و شعر من در تکلم نازیباییهاست. من بلوغ آدمیان زمین را ناتمام خواهم گذاشت و خیمه همه چادرهای آرامش را واژگون خواهم ساخت و تمامی بزغالهها را از پستان مادرانشان خواهم گرفت و همه امیدهای تغییر را تبعید خواهم کرد و همه ریلهای جهان را به انحراف خواهم کشانید، و تمام مردابها را جان خواهم داد و همه آوازها را ساکت خواهم کرد و آرامش انسان را به آتشی فراگیر رهنمون خواهم ساخت. به فرکانسهای صدایم حتماً توجه کنید و قواعدم را که در طول تاریخ پایهگذاری شده است اجرا نمایید. من یکتازهبهدورانرسیده، آنارشیست، نوکیسه و لمپن مدرن هستم که در درون تو زندگی میکنم و تو هرگز با من روی آرامش را نخواهی دید. با تو همدمم، دشمنی دوستنما در درون تو، تا تو احساس کنی آدم هستی، اما نیستی، خودت نیستی! امروز من جریانی را راهاندازی کردهام که تو میتوانی در آن ثبتنام کنی و خود را در آن وارسی بکنی و محاسن و معایب روحت را ردیابی کنی. تو میتوانی از همین لحظه جل و پلاست را جمع کنی و به ترافیک انبوه تازهبهدورانرسیدهها بپیوندی، ما دیگر خود را دستکم نمیگیریم؛ سابقه تاریخی ما به سالهای دور برمیگردد. از آن روزی که آن کلاغها، قالب پنیر همسایه را میدزدیدند، از همان زمان که قورباغهها ابوعطا میخواندند؛ از همان زمانی که شاعران اشعارشان بیقانون بود؛ از همان زمانی که افراد یکشبه پولدار میشدند و جنگ را پایهگذاری میکردند؛ از همان زمانی که هیتلر، موسولینی، موگابه و استالین تولید میشد؛ از همان زمانی که حکومتها، کلاغها را در پسزمینه رفتارهای اجتماعی خود قرار میدادند و آشوب به پا میکردند؛ از همان زمانی که شاعر شیرازی صدایش از نودولتی ما درآمده بود. جانان من، ماهیت بیهویت خود را دریاب، ما پیامبران بیدردی و فخرفروشی هستیم؛ افرادی که با چراغ آمدهایم و جان، مال و ناموس مردم با خود میبریم و آنگاه دور هم مینشینیم و حلقه ذکر «خر برفت و خر برفت» برای آنان میخوانیم.
امروز ما دیگر عدهای بیسروپا نیستیم که دنبال لقمه نانی بودیم؛ گاهی ما در شکل کلاغان، گرگها، روباهها و کفتارها در درون زبان و لهجهایم؛ گاهی در درون عاشقِ شهوتیم و گاهی در درون رهبران سیاسی جهانیم و گاهی در درون یک انسان دکتر و مهندسی خیلی شیکپوش. امروزه تازهبهدورانرسیدههای نوکیسه، جامعه جهانی را به حرکت درمیآورند، طوری که پوزخندهات میگیرد از این همه هیجان، این همه آدابدانیهای کاذب.
جامعه و افراد تازهبهدورانرسیده امروز قانون خود را دارند که از دایره ذهنیت من و تو مراقبت میکند. تازهبهدورانرسیدهها، افراد گردنکلفتی در پشت واژههای خود دارند که آنها را در تظاهرات واژهها و کلمات و شعارها پشتیبانی میکنند، افرادی که آنها را در ماشین تایپ میکنند و در قالب شو و نصیحت و شعار و روزنامه و فیلم میفروشند.
چقدر کسی به کسی نیست؛ متوجه هستی چه میگویم؟ ادبیات شهر ما در توّهم مدح نوکیسههاست؛ عرفای تازهبهدورانرسیده در ریاضت چشم و نگاه، روانشناسان ذوقزده ما در محاسبه هوشبهر جوانان در خیال موفقیتهای خیالی، جاهطلبان در خیال و رؤیای رسیدن به قدرت، کلاهبرداران نوکیسه در توهم رسیدن به ثروت و من در انتظار شکار واژهای تازهبهدورانرسیده و نوکیسهها سرگردان و بانوی ما در التهاب فیس و افاده تن و جسم خود وامانده است و هنرمندان بیدرد ما در حال کاشت لوبیای سحرآمیز در هنر خویشاند و شعرا در حال تحسین واژههای بیاستعداد هماند و تازهبهدورانرسیدهها، در حال اختلال در وجدان انسانهای جامعه و شهروند منفعل ما هم در خواب غفلت است. تازهبهدورانرسیدهها، امروز از تراکم ثروت بادآورده و بیحد و حساب نفت و گاز در دل هم لولیدهاند و سخنی با هم نمیگویند، اما هرازچند گاهی کلاه هم را برای ابراز ارادت از سر هم برمیدارند. قلبهای مصنوعی و چشمهای شیشهای، چه انسانهای منظمی؛ امروز جامعه بر مدار خیالات و آرزوهای نوکیسهها و تازهبهدورانرسیدهها میچرخد و این حرفهای من مشتی از خروار جامعه اکنون ماست و فعلاً کاری هم از دست هیچ سازمان و مللی برنمیآید.
علی شمیسا