سفری شجاعانه برای یافتن: هدف زندگی؛ کشف خویشتن حقیقی خود و عاشقانه زندگی کردن با تمام وجود!
تمام کتابهای انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید میشود و در بستهبندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال میشود تا هیچنوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتابفروشیهای سراسر کشور دچار مشکل صفحهآرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.
دنیا انتظار تو را میکشد
کسی نمیآید.
راستی.
نه، یک تن میآید.
دولت قرار نیست تو را نجات دهد.
پدر و مادرت نمیتوانند تو را نجات دهند.
دوستانت برای تو کاری نمیکنند.
کسی نمیآید.
آیا از انتظارکشیدن خسته نشدی؟ انتظار برای اینکه کسی بیاید و مسئلهات را حل کند؟ انتظار برای شاد بودن؟ انتظار برای کامل شدن؟
برایت خبرهایی دارم.
نیازی به انتظارکشیدن نیست.
برای اینکه «تو» همه آن چیزهایی هستی که دنبالش میگردی.
«تو» همان کسی هستی که انتظارش را میکشی.
دنیا در انتظار... «تو» است.
تو همانی.
زنگ بیدار باش
این کتاب دعوت شماست تا شبیه مردی شوید که در پیشگفتار کتاب به او اشاره کردم، همان کسی که او را ثروتمندترین مرد جهان نام دادم. نه، این کتاب درباره ثروت بحث نمیکند، این کتاب مطلبش درباره شدت و محبوبیت نیست. این کتاب میخواهد به شما بگوید که به واقع کی هستید و چقدر رهاییبخش است که این شخص را به دنیا معرفی کنید. وقتی بدانید که بهراستی کی هستید و وقتی آنطور که بهواقع میخواهید زندگی کنید، میتوانید سرود خود را بخوانید، هدیه خود را به دیگران بدهید و در دنیا ادغام شوید، همه روزه.
آیا باورتان میشود؟
برای همه ما ممکن است؛ اما برای ثروتمندترین مرد دنیا شدن باید تلاش کنید، باید به عمق برسید، باید اذعان کنید که چیزهایی در زندگی شما کار نمیکنند و باید به خود بقبولانید که برای چیزی بیشتر آمادگی دارید. گاه متوجه نیستیم همه جوابهایی را که دنبالشان هستیم داریم، زیرا مدتهاست که از حقیقت پنهان شدهایم. ما درحالیکه سرهایمان را زیر شن کردهایم زندگی کردیم تا آنچه را در زندگیمان کار نمیکند نبینیم. علتش این است که بهشدت میترسیم به جلو برویم.
من خود این را تجربه کردم. هجدهساله بودم و در لندن زندگی میکردم. جرئت کردم سرانجام آنطور که خودم میخواهم زندگی کنم نه آنطور که پدر و مادر میخواستند و نه آن زندگی که دوستان و رفقایم انتظار داشتند، بلکه آن زندگی که در رؤیا بهدنبالش بودم. به امریکا نقلمکان کردم. آه در بساط نداشتم، آنجا کسی را نمیشناختم و این یکی از احمقانهترین کارهایی بود که در زندگیام کردم.
من سالها وانمود کرده بودم که براساس زندگی دیگران زندگیکردن بسیار خوب است؛ اما روزی به خود گفتم: «بس است دیگر، کافی است. من میخواهم دنبال خواستههایم بروم. من فقط یک زندگی دارم و زندگی کوتاهتر از آن است که وانمود کنم.»
به حرف دل و روحم گوش دادم و به این نتیجه رسیدم که تنها کسی هستم که میتوانم زندگیام را تغییر دهم.
این بهترین انتخابی بود که در همه عمرم کرده بودم.
چیست که وانمود میکنید نمیدانید؟
نمیدانم چرا گیر کردهام.
نمیدانم آیا این رابطه مناسبی برای من است.
نمیدانم چه باید بکنم.
من اسم این را بازی «من نمیدانم» گذاشتهام. این اوج راضیکردن خود در زمانی است که از ناشناختهها میترسیم.
همانطورکه میبینید به دامافتادن در زندان موفقیت بسیار ساده است. شما در دنیا برای خود زندگی ایجاد میکنید و از بیرون که نگاه کنید، بسیار مؤثر و موفق ظاهر میشوید. کسب درآمد میکنید، شغلی دارید، خانه و خودرویی دارید، مردم میگویند ببینید چقدر موفق است. همه چیز دارد. واقعاً که عالی است؛ اما شما در اعماق خود میدانید که شایسته بیش از آنچه به دست آوردهاید هستید. بهنوعی راحتیتان به شما احساس در زندان بودن میدهد. هزاران تن از مردم سراسر دنیا با کار کردن و در تماس بودن، بهجای تلاش برای خروج از زندان سعی دارند غذای زندان بهتری بخورند.
همه دنیا در انتظارند، وقت آن رسیده است که میلههای زندان را از میان بردارید. اینها جملگی توهم هستند و با این حساب، آیا آمادهاید از گفتن دروغ به خود دست بکشید؟
از شما دعوت میکنم مسئول زندگی و خوشبختی خود باشید.
کسی نمیآید.
این خبر بدی نیست. این خبری خوش است. معنایش این است که قدرتمندید و سررشته امور زندگی خود را به دست گرفتهاید.
اگر در این لحظه احساس نارضایتی میکنید، نارضایتی از زندگی، عشق، پول... عالی است. این لحظهای تعیینکننده است.
شما کاری را میکنید که قبلاً مؤثر واقع شده است. این لحظه تغییر است و این لحظه تسویهحساب است.
ناراضی بودن یعنی اینکه بدانید برای چیزی بیشتر خلق شدهاید.
ناراضی بودن یعنی اینکه بدانید برای رسیدن به عظمت به این دنیا آمدهاید.
به کمال رسیدن
وقتی به این نتیجه برسید کاری که میکنید مؤثر واقع نمیشود، زندگی خاصی را شروع میکنید. در این کتاب میخواهم به شما کمک کنم با کسی که بهراستی او هستید در تماس باشید. گاه حتی متوجه نیستیم که تا چه اندازه از خویشتن واقعی خود فاصله گرفتهایم و باید کاری کنیم به کمال برسیم.
منظور من از این حرف چیست؟ خب وقتی متولد شدید کامل و آزاد بودید.
اگر حرف من را باور نمیکنید، به فرزندان، خواهرزادهها و برادرزادههای خود نگاه کنید یا به یکی از پارکهای محلی بروید و به بازی بچهها نگاه کنید. بچهها بهشدت با جوهر درون خویش در پیوند و ارتباط هستند. آنها به ما یادآوری میکنند که قبلاً چه کسی بودیم.
آیا لحظهای را به یاید دارید که بهطورکامل آزاد و رها بودید؟ چه زمانی میخواهید بهطرف کسی بدوید و او را آزادانه در آغوش بکشید؟ چه زمانی فهمیدید میتوانید چیزهای مختلفی به مردم عرضه کنید؟ ممکن است به کسی بگویید: «تو را دوست دارم» بدون اینکه متقابل انتظاری از او داشته باشید. این بهطورطبیعی به بیرون درز میکند و بخشی از یک معامله و تبادل نبود بلکه یک هدیه بود که مفت و مجانی نصیب شما شد.
اما بعد، زندگی این لحظات شادیآفرین را از خود دور میکند. شما احساس درد و رنج پدر و مادرتان را برای چیزی بیاهمیت احساس میکنید. از اینکه پدر و مادرتان از هم طلاق گرفتهاند ناراحت میشوید. دلتان میشکند. شاید شکستی را در زندگی تجربه کردید. در زندگی هرچیزی اتفاق میافتد و آزار میدهد.
در این کتاب میخواهم به شما کمک کنم با کسی که واقعاً هستید در ارتباط باشید نه کسی که فکر میکنید باید باشید، نه کسی که پدر و مادرتان میخواهند باشید و نه کسی که شریک زندگیتان میخواهد باشید.
شما بهواقع چه کسی هستید؟
این لزوماً یک فرایند ساده نیست؛ اما برای رسیدن صددرصد لازم است. در دهه گذشته من روی بسیاری از مردم سرتاسر کره زمین کار کردم، بهطور فردی یا گروههای کوچک و بزرگ به هزاران تن کمک کردم زندگی خود را متحول کنند. همه جور آدم؛ میلیاردر، خبره، ستاره پاپ، نوجوان و... به آنها کمک کردم تا بدانند بهواقع کی هستند. بسیاری از آنها با وجود ثروت و مالومنال و موفقیتهایشان، هنوز بهطورکامل خشنود نیستند.
اما چرا اینگونه هستند؟
آیا بسیار یا کمی احمقانه به نظر نمیرسد؟
بله درست فکر میکنید، بسیاری از کسانی که با آنها سروکار دارم، در دنیا آنچه را میگویند مایه موفقیت است در اختیار دارند؛ خانواده خوب دارند، شغل بسیار خوب دارند، خانه بزرگ دارند و برخی از آنها حتی هواپیمای جت خصوصی دارند؛ اما احساس قدرت نمیکنند و خوشحال و شادمان نیستند. آنها به من مراجعه میکنند و میخواهند بدانند چرا شاد نیستید.
و من آنها را به هند میبرم.
به معابد سفر میکنیم و در هوای 114 درجه فارنهایت میدویم. سوار تاکسی قراضهای میشویم که میترسیم هر لحظه جانمان را از دست بدهیم.
ما بهعنوان توریست و جهانگرد به هند نمیرویم، به آنجا نمیرویم تا به صدهاهزار گدایی کمک کنیم که در خیابانها صف کشیدند، بلکه به آنجا میرویم تا مراقبه کنیم.
ما به آنجا میرویم تا شرطیشدن را کنار بگذاریم. ما آنجا میفهمیم که آنها بهراستی چه کسانی هستند. آنجا مراجعان من میفهمند که با چه روح کامل، زیبا و بیعیبونقصی به دنیا آمدهاند. من ده سال است که مراجعان خود را به هند میبرم و هرگز این کار من را ناامید نکرده است.
این کتاب شما را به سفری مشابه میبرد. ما به هند نمیرویم، زیرا با مطالعه این کتاب متوجه میشوید نیازی ندارید به هند بروید و نیازی ندارید به بالی بروید، فقط تمرین یوگا کنید. این کتاب شما را به حقیقت خود پیوند میدهد. این یک سفر واقعی است. این کتاب به شما نشان میدهد که در اعماق وجودتان روح قدرتمندتان وجود دارد. این روحی بیانتهاست. این روح منحصربهفرد از آن شماست و فقط منتظر است شما او را آزاد کنید.
من کسانی را دیدهام که آنچه را در دنیا میخواهند به دست میآورند و با اینحال شادمان نیستید. احساس تهیبودن میکنند، زیرا اگر با کسی که بهراستی هستند در پیوند و ارتباط نباشند، آنچه را میخواهند و به دست میآورند، کمکی به آنها نمیکند، بنابراین چیزی را جستوجو کردن بیمعنی است و فرد را به جایی نمیرساند.
این کتاب به شما کمک میکند بدانید که بهواقع چه میخواهید.
ثروتمندترین مرد جهان
حکایت آغازگر این کتاب درباره کسی است که من او را ثروتمندترین مرد جهان لقب دادهام.
چرا او ثروتمندترین مرد جهان است؟ زیرا چیزی را نزد خود نگه نمیدارد و توانمندیها و استعدادهایش را در اختیار همگان قرار میدهد.
اگر کسی که مال و منال و ثروت ندارد، بدون توجه به امکاناتش همه چیز را با اخلاص به دیگران هدیه میکند، چرا باید من و تو که صاحب همه چیز هستیم به کسی چیزی ندهیم؟
به شما میآموزم چگونه میتوانید عشق بدهید و مانند این مرد آزاد و رها باشید. او منتظر نبود که کسی بیاید و به او کمک کند. او دلایل متعدد داشت که خود را یک قربانی ببیند؛ ببیند که با زندگیاش هیچ کاری نمیتواند بکند و همه جور دلیل دارد تا از وضع و زندگیاش شکایت کند.
اما او این کار را نکرد. او میدانست که کیست.
به شما آموزش میدهم چگونه تا این اندازه آزاد و رها باشید. به شما آموزش میدهم بدانید که چه کسی هستید و آواز منحصربهفرد خود را بخوانید. به شما آموزش میدهم داشتههایتان را با دیگران سهیم شوید. به شما آموزش میدهم نور تابان منحصربهفرد خود را در دنیایی که قحطیزده و تاریک است، به دیگران بتابانید.
مشخصات
- کد کتاب
- 30077
- شابک
- 978-964-236-928-7
- نام کتاب
- شما بی همتایید
- نویسنده (ها)
- کیوت بلاکسون
- مترجم (ها)
- مهدی قراچه داغی
- موضوع کتاب
- تحول
- قطع
- رقعی
- صفحات
- 208
- تاریخ چاپ
- سال 1397
- نوبت چاپ
- چاپ اول