با مطالعه ی کتاب حاضر به یک شادی ناب و ماندگار و آرامش خالص و پایدار دست مییابید و در مواجهه با مشکلات از احساس درد و رنج رهایی پیدا میکنید. این اثر که برگرفته از جملات افراد سرشناس است، تلاشی است برای این که حقیقت وجودی خود را بیابید و با ماهیت واقعی و راستین خود روبرو شوید تا به انسانی شادتر تبدیل شوید و زندگیتان بی دردسر و بی هیاهو به نظر برسد. کتاب باشکوه ترین راز آفرینش، حقیقتی را آشکار می کند که بشر میتواند به آن پی ببرد.
تمام کتابهای انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید میشود و در بستهبندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال میشود تا هیچنوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتابفروشیهای سراسر کشور دچار مشکل صفحهآرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.
مقدمه مترجم
زیر باران رحمت او به نماز عشق ایستادم. در حال قنوت قطرههای باران بر دستانم فرو میباریدند و من احساس میکردم پاکتر شدهام، عاشقتر شدهام، سادهتر شدهام. خواستم بروم تا به او برسم. قطرههای باران را نردبانی دانستم برای بالارفتن و به او رسیدن. پلکان قطرهها را یکییکی پیمودم و به ابرها رسیدم. ابرها را کنار زدم. جستوجو کردم. او را نیافتم. در پایان خسته شدم. روی تکه ابری نشستم. همچنان برای دیدن او به این سو و آن سو نگریستم. او را ندیدم. او نبود و من غمگینانه گریستم.
تکه ابر از گریه من کلافه شد و پرسید: ”چرا گریه میکنی؟“ ماجرایم را برایش شرح دادم. در ادامه گفتم: ”او را میجویم و نمییابم. میدانم او همیشه و همهجا هست؛ اما ماندهام که چرا من نمیتوانم او را بیابم؟“
تکه ابر خندهای سر داد و گفت: ”آیا یقین داری که او همیشه و همهجا حضور دارد؟“ گفتم: ”بله.“ ابر گفت: ”اگر یقین داشتی؛ حضور او را در همان قطرههایی احساس میکردی که در حال قنوت بر دستانت فرومیباریدند.“
هاج و واج ماندم. او بسیار به من نزدیک است و من نمیتوانم احساسش کنم. مدتی گذشت. سپس، با خودم گفتم: ”اگر او در دل قطرههای باران حضور دارد؛ چگونه ممکن است در دل من حضور نداشته باشد!!!“
از ابر سپاسگزاری و خداحافظی کردم. از پلکان قطرهها پایین آمدم. در میان راه تصویر خودم را در دل یکی از قطرهها دیدم. چشمانم میدرخشیدند. از حفره چشمانم به درونم غلتیدم. وای!!! همهجا تیره و تار بود و صداهایی هیولاگونه بهگوش میرسید. درون من چه خبر بود؟ از دور روزنهای را از نور دیدم. بهسویش رفتم. خودم را دیدم. با خود واقعیام روبهرو شدم. خود واقعیام، روح پاک درونم، شاد و پاک و سرشار از آرامش بود. او در کنج خلوت خودش میزیست.
وقتی در حضورش قرار گرفتم؛ وجودم از آرامش لبریز شد. به او گفتم: ”تو در اینجا، در کنج خلوت خودت، نشستهای و غرق در شادی، آرامش و عشق هستی؛ درحالیکه وجود مرا تیرگی و تاریکی فرا گرفته است. چرا در این زمینه اقدامی انجام نمیدهی؟“
گفت: ”تا خودت نخواهی؛ هیچ تغییری بهوجود نمیآید.“
گفتم: ”اکنون میخواهم. به من بگو چه اقدامی انجام دهم.“
گفت: ”برمبنای ماهیت واقعیات زندگی کن. هماهنگ با من به زندگیات ادامه بده. هر اندیشهای را باور نکن که آن را میشنوی.“
گفتم: ”کمکم میکنی؟“
گفت: ” بیتردید.“ دستش را بهسویم دراز کرد. دستش را گرفتم. در یک لحظه همه وجودم از احساسی ناب و وصفناپذیر لبریز شد. تصمیم گرفتیم با هم به سطح وجودم بیاییم. در مقابل نور ماهیت واقعی وجودم همه تاریکیهای سر راهمان ناپدید شدند. به پلکان قطرهها رسیدیم. از پلکان پایین آمدیم و روی زمین قرار گرفتیم.
من تصمیم گرفتم هرچه بیشتر برمبنای ماهیت واقعی وجودم زندگی کنم و هرچه کمتر اندیشههای توهمگونه را باور کنم. مدتی گذشت. با راهنمایی ماهیت واقعی وجودم توانستم نور و روشنایی را بیشتر و بیشتر به درونم دعوت کنم. بهاینترتیب، تاریکیها بهتدریج در برابر نور حقیقت ناپدید میشدند. من نسبت به ماهیت واقعی و راستین وجودم آگاه شده بودم. در نتیجه، جریان آگاهی ناب و بیکران روزبهروز بیشتر و بیشتر در وجودم گسترش مییافت و من از آرامشی بیشتر و بیشتر لبریز میشدم. سرانجام، من و ماهیت واقعی وجودم به دوستانی صمیمی و جداییناپذیر تبدیل شدیم.
این کتاب به شما کمک میکند برمبنای ماهیت واقعی و راستین وجودتان زندگی کنید.
سرآغاز
پس از منتشرشدن فیلم و کتاب راز در سال2006، زندگی من به گونهای زندگی تبدیل شد که فقط میتوانم آن را بهصورت یک زندگی رؤیایی توصیف کنم. با تمرینکردن منظم راهکارهای راز، ذهنم اغلب در حالت مثبتاندیشی باقی میماند. بهاینترتیب، آن حالت مثبتاندیشی بهصورت شادمانی، سلامتی، روابط خوشایند و وضعیت مالی خوب در زندگیام نمایان میشد. همچنین، خودم را در حالتی مییافتم که گویا همیشه عشقی طبیعی و گونهای سپاسگزاری ناب را نسبت به همه امور زندگیام احساس میکردم.
با وجود همه این موهبتها، نیرویی در ژرفای وجودم همواره ترغیبم میکرد تا بیشتر و بیشتر بکوشم حقیقت را جستوجو کنم. نیرویی در درونم بهمعنایواقعی مرا برمیانگیخت تا به جستوجویم ادامه دهم؛ اگرچه در آن زمان نمیدانستم باید چه موضوعی را جستوجو کنم.
با اینکه این موضوع در آن زمان برای من نامعلوم بهنظر میرسید؛ سفری را شروع کردم که حدود ده سال طول کشید! من جستوجویم را با مطالعهکردن آموزههای یک آیین باستانی در اروپا شروع کردم. من همه مطالب مربوط به آموزههای ژرف آنان را خواندم که در طی سالها گسترش یافته بود. بهعلاوه، چند سال را نیز به مطالعهکردن آموزههای مکاتب و آیینهای مختلف اختصاص دادم. من بسیاری از آموزههای مربوط به خداشناسی، عرفان مسیحی، آیین تائو و عرفان شرقی را مطالعه کردم. پس از اینکه در حد توانم مطالبی را درباره آیینهای باستانی و آموزههای تاریخی آنها خواندم؛ کانون جستوجویم را به زمان حال برگرداندم. در واقع پیگیریکردن آموزههای استادانی معاصر را همچون جی.کریشنا مورتی، رابرت آدامز، لستر لونسون و رامانا ماهارشی و عدهای دیگر از افرادی را در برنامهام قرار دادم که بعضی از آنان هنوز روی این کره خاکی زندگی میکنند.
در طی سفرم، مطالبی فراوان را آموختم که ممکن است در کل برای عموم مردم ناشناخته یا مبهم باشند. درحالیکه بسیاری از این مطالب بهمعنایواقعی برایم دلنشین بودند؛ هیچیک از آنها سبب نمیشد احساس کنم حقیقت را یافتهام.
با گذشت سالها، حتی به نتیجه رسیدم شاید جستوجوی من قرار است تا پایان عمرم ادامه یابد. شاید در آن زمان چنین نکتهای را تشخیص نمیدادم؛ اما من حقیقت را در سراسر جهان جستوجو میکردم و در تمام این مدت نمیدانستم حقیقت به من بسیار نزدیکتر از آن بود که خودم میتوانستم تصور کنم.
ده سال بعد از شروعشدن سفر جستوجوگرانهام، در نخستین روزهای ماه ژانویه سال2016، موقعیتی دشوار در زندگیام بهوجود آمد و سبب شد من بهشدت به احساس ناامیدی دچار شوم. از شدت و میزان این احساس منفی در وجودم تعجب کرده و غافلگیر شده بودم. درحالیکه من اغلب احساسی خوب و خوشایند داشتم؛ چگونه ممکن بود به این احساس بد و ناخوشایند دچار شوم؟ بههرحال، میتوانم بگویم آن موقعیت ناامیدکننده به بزرگترین و مهمترین موهبت ممکن در مسیر جستوجویم برای حقیقت تبدیل شد.
برای تغییردادن احساس ناامیدیام، آیپدم را برداشتم و پخش زنده مصاحبه با مردی بهنام دیوید بینگم را بهصورت آنلاین تماشا کردم. دیوید در زمان گفتوگو در واقع یک استاد نبود بلکه فقط انسانی معمولی همچون من و شما بهنظر میرسید. او فقط در این زمینه با ما تفاوت داشت که، پس از بیست سال جستوجو، حقیقت ناب را کشف کرده بود!
من آن گفتوگو را دیدم. سپس، به پادکستی گوش کردم که دیوید گوشکردن به آن را در آن گفتوگو توصیه کرده بود. من مشتاقانه به آن پادکست گوش جان سپردم. در طی گوشکردن به آن پادکست، شنیدم بسیاری از انسانها چنین کشفی را نادیده میگیرند. نادیدهگرفتن چنین کشفی به این دلیل اتفاق نمیافتد که پیبردن به آن بهراستی دشوار است بلکه به این دلیل اتفاق میافتد که پیبردن به آن بسیار ساده است. سپس، توانستم تلفنی با دیوید حرف بزنم. دیوید در آن گفتوگوی تلفنی گفت: ”توجه کن من به کجا اشاره میکنم! او همانجا حضور دارد.“ من ناگهان پی بردم که چه حقیقتی را جستوجو میکردم. این موضوع بسیار ساده است و چنین حقیقتی درست اینجا حضور دارد. بهاینترتیب، جستوجوی من، پس از ده سال، به همین سادگی، پایان یافت! میتوانم بیذرهای تردید و دودلی بگویم شادی و نشاط من در لحظه پیبردن به چنین حقیقتی بهراستی آنقدر ارزش داشت که ثانیهثانیه سفر چندسالهام را برای پیبردن به آن صرف کنم. حتی اگر پیبردن به چنین حقیقتی تا پایان عمرم هم طول میکشید؛ ذرهذره تلاشم در این مسیر ارزشمند بود.
در پایان، فقط یک کشف ساده همه حقیقتی را تشکیل میداد که من در جستوجویش بودم. من فکر میکنم همه انسانها بهمعنایواقعی چنین حقیقتی را جستوجو میکنند؛ فرقی نمیکند که خودشان از این موضوع باخبر باشند یا خیر. بهعلاوه، وقتی من حقیقت ناب را با چشم دلم دیدم؛ توانستم حضور او را در همهجا احساس کنم. من بهمعنایواقعی او را در همه مطالبی دیدم که آنها را در طی ده سال خوانده و آموخته بودم. نکته اصلی این بود که در گذشته برای دیدن او از چشمانی بینا بهرهمند نبودم. من در طی سالها حقیقت را جستوجو کرده بودم و آموزههای مختلف مربوط به آیینها و فلسفههای گوناگون را یکی پس از دیگری مطالعه و بررسی میکردم؛ درحالیکه حقیقت در تمام این مدت درست مقابل دیدگانم حضور داشت!
از لحظه پیبردن به حقیقت ناب، میدانستم هیچ موضوعی مهمتر از این نیست که بکوشم این حقیقت را بیشتر و بیشتر بفهمم؛ بکوشم بهطور کامل برمبنای آن زندگی کنم و سپس بکوشم دانستههایم را دراینباره برای جهانیان مطرح کنم. من امیدوار بودم بتوانم راهی را برای بیرونآمدن از دل دشواری به انسانهایی نشان دهم که در دل دشواری قرار داشتند. من امیدوار بودم بتوانم به احساس درد و رنجی پایان ببخشم که بسیاری از انسانها با آن دستوپنجه نرم میکردند. من امیدوار بودم بتوانم نوری درخشان را بر آیندهای بتابانم که همه ما میتوانیم بهخوبی در آن زندگی کنیم؛ بیآنکه درباره موضوعی ترس یا نگرانی داشته باشیم.
من از قبل از همه مطالبی یادداشت برمیداشتم که آنها را میآموختم. من این مطالب را داخل فولدری در رایانهام ذخیره میکردم که نام آن را ”کتاب بعدیام“ گذاشته بودم. احساسی شهودی به من انگیزه میبخشید تا همه یافتهها و آموزههایم را با این امید ثبت و ذخیره کنم که سرانجام بتوانم آنها را برای مردم جهان مطرح کنم. آن یادداشتهای آرامشبخش، پس از سازماندهیشدن، به شالوده این کتاب تبدیل شدند.
فقط دو ماه پس از پیبردن به حقیقت ناب از زبان دیوید بینگم، با انسانی دیگر دیدار کردم که گویا قرار بود تأثیری شگرف در زندگی من و در شکلگیری این کتاب داشته باشد. او به مکانی وارد شد که من برای استراحتکردن و کنارهگیری کوتاهمدت به آنجا رفته بودم. وقتی بهسویش گام برداشتم تا با او گفتوگو کنم؛ حضورش چنان تأثیری ژرف در من باقی گذاشت که هرگونه اثر منفی مربوط به کل زندگیام در یک لحظه پاک و فراموشم شد! او در واقع شاگرد یکی از استادان دوستداشتنی من بود که رابرت آدامز نام داشت. بیدرنگ پی بردم او قرار است استاد من باشد. گویا قرار بود او به من کمک کند تا حقیقت ناب را در حد توانم بهتر و بیشتر درک کنم و بکوشم هرچه بیشتر برمبنای آن حقیقت ناب به زندگیام ادامه دهم. او در طی چهار سال گذشته همچنان استادم باقی مانده است. آموزههای او بسیار درست، دقیق و شفاف هستند و گونهای سادگی سرشار از زیبایی را شامل میشوند. بهعلاوه، او هرگز دراینباره تردید نمیکند که به من بگوید در مسیر اشتباه پیش میروم. درحالیکه نام او قرار است به خواست خودش همچنان ناشناس باقی بماند؛ من میکوشم بسیاری از آموزههای سازنده و تغییرآفرین او را در این کتاب مطرح کنم. این آموزهها در واقع سبب شدند زندگی من بهسوی یک زندگی سرشار از شادی و نشاط ماندگار پیش برود. ژرفترین آرزویم این است که این آموزهها برای شما نیز این چنین باشند و همین تأثیر را در زندگیتان باقی بگذارند.
او، بههمراه دیگر اساتید نام بردهشده در این کتاب، با آشکارکردن یک کشف مهم به من کمک کردند تا اندکی از تاریکی نادانی بیرون بیایم. هر یک از این اساتید به من کمک کردند تا حقیقتی ناب را ژرفتر درک کنم که او را کشف کرده بودم. بهعلاوه، با راهنمایی آنان و بهکارگیری آموزههایشان توانستم هرچه بیشتر برمبنای این حقیقت ناب زندگی کنم. من بهراستی عشقی بیکران را نسبت به تکتک آنان در وجودم احساس میکنم. میکوشم بخشی از سخنان و آموزههای این اساتید را در این کتاب مطرح کنم که زندگی مرا بهشدت تغییر دادند.
با هر گام که در مسیر خواندن این کتاب و بهکارگیری تمرینهای آن پیشروی میکنید؛ به انسانی شادتر تبدیل میشوید و زندگیتان نیز بیشتر و بیشتر بیدردسر و بیهیاهو بهنظر میرسد. این شادمانی، بیدردسری و بیهیاهویی همچنان ادامه مییابد و بهشیوهای بیپایان بر میزان آنها افزوده میشود. در این صورت، هیچگونه احساس ترس و ابهام مربوط به آینده برای شما آزاردهنده نخواهد بود. در این حالت، هرگونه نگرانی و تنش درباره کشمکشهای روزمره یا رویدادهای دنیای پیرامونتان از بین خواهد رفت. بهاینترتیب، ممکن است از هرگونه احساس رنج و پریشانی رهایی یابید که شاید هماکنون به آنها دچار هستید. در این وضعیت، به احساس رهایی میرسید.
از یک سو، ممکن است در میان صفحههای این کتاب چند نکته مهم آشکار شود. از سوی دیگر، تمرینهایی ساده و فراوان در این کتاب وجود دارد که با انجامدادن آنها بیدرنگ میتوانید آن نکتهها را در عمل و در موقعیتهای واقعی بهکار بگیرید. این تمرینها بهخودیخود بسیار ارزشمند و کاربردی هستند. من دراینباره اطمینان دارم. خودم بهمعنایواقعی شاهدی زنده هستم که تأثیرگذاری این تمرینها را بهخوبی آزمودهام.
کتاب و فیلم راز به شما نشان داد که چگونه به خواستههای خودتان برسید. با خواندن کتاب راز و دیدن فیلم آن پی بردید چگونه به همان انسانی تبدیل شوید که خودتان میخواهید، چگونه کارهای مناسب و دلخواهتان را بهثمر برسانید یا چگونه از نعمتهای دلخواهتان بهرهمند شوید. هیچیک از این امور هنوز تغییر نکرده است. این امور هنوز هم همچون گذشته واقعیت دارند. در این کتاب میکوشم باشکوهترین حقیقتی را آشکار کنم که بشر میتواند به آن پی ببرد. خواندن این کتاب و بهکارگیری تمرینهای آن به شما کمک میکند از حیطه امور منفی و ناخواسته، مشکلات و دشواریها خارج شوید و بهسوی یک زندگی سرشار از شادی و سعادت ناب و ماندگار پیش بروید.
بهسادگی میتوان گفت بهراستی بهتر از این نمیشود. شگرفترین احساس شادمانی من به این موضوع مربوط میشود که ورود شما را به حیطه این کتاب یا همان باشکوهترین راز آفرینش خوشامد بگویم.
مشخصات
- کد کتاب
- 20207
- شابک
- 978-622-220-706-9
- نام کتاب
- باشکوه ترین راز آفرینش
- نام اصلی
- The Greatest Secret
- نویسنده (ها)
- راندا برن
- مترجم (ها)
- سیما فرجی
- موضوع کتاب
- خوب زیستن
- قطع
- رقعی
- صفحات
- 328
- تاریخ چاپ
- سال 1401
- نوبت چاپ
- چاپ دوم
- سال چاپ اول
- 1400