به موفق نشدنش فكر كرد. در شروع كار همه چیز ساده به نظر میآمد. چند ماه قبل پس از ملاقات با میلیونر سالخورده احساس كرده بود كه همه دنیا از آنِ اوست؛ میتواند سریعاً به موفقیت برسد. جان فكر كرده بود استعداد خوبی دارد و میتواند بهسرعت به عظمت و بزرگی برسد، اما چرا موفق نشده بود؟ شاید برداشت درستی از دستورالعملهای میلیونر سالخورده نكرده بود.
تمام کتابهای انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید میشود و در بستهبندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال میشود تا هیچنوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتابفروشیهای سراسر کشور دچار مشکل صفحهآرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.
جان روی صندلی عقب لیموزین نشست. همانطور که لیموزین شروع به حركت کرد، جان به سالخورده میلیونر كه همچنان كنار پلهها ایستاده بود، نگاه كرد. پیرمرد دست تكان میداد و حالتی دلتنگ داشت، انگار پسر خودش او را ترك میكرد. جان برای آخرینبار به زیبایی خانه میزبانش نگاه كرد.
وقتی به در خانه نزدیك میشدند، جان چشمش به هوریس افتاد كه در حالیكه تولهاش پشت سرش راه میرفت، در محوطه قدم میزد. بعد نگاهش به یك شیر ماده افتاد كه جمع خانوادگی شیرها را تكمیل میكرد. شیشه اتومبیل را پائین كشید. جعبه رادیو پیرمرد همچنان روی زانوانش قرار داشت. از اینكه شبی را در خانه میلیونر به سر برده بود، بسیار راضی به نظر میرسید. پیرمرد به او گفته بود كه موفق میشود و میتواند یك فیلمنامهنویس خوب شود.
بعد به یاد حرفهای میلیونر افتاد. او گفته بود: «هرچه را كه ذهن بتواند تصور كند به آن دست مییابد». جان با خود گفت: «اگر بهواقع باور داشته باشم، میتوانم فیلمنامهنویس شوم و فیلمنامههایم را بفروشم. میتوانم اینكار را بكنم و هیچ عاملی نمیتواند مرا متوقف سازد.»
مشخصات
- کد کتاب
- 10426
- شابک
- 9789642367658
- نام کتاب
- رازهای یک میلیونر
- نویسنده (ها)
- مار ک فیشر
- مترجم (ها)
- مهدی قراچه داغی
- موضوع کتاب
- موفقیت و مدیریت
- قطع
- رقعی
- صفحات
- 160
- تاریخ چاپ
- سال 1395
- نوبت چاپ
- چاپ اول