چرا درست شکست خوردن، کلید موفقیت است؟ اگر شکست را به درستی بپذیریم و با آن کنار بیاییم، آنوقت شکست ممکن است بهترین رویدادی باشد که برای ما اتفاق افتده است.
تمام کتابهای انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید میشود و در بستهبندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال میشود تا هیچنوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتابفروشیهای سراسر کشور دچار مشکل صفحهآرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.
وقتی به دیگران بگویید که دارید کتابی مینویسید، بسیاری از افراد سؤالاتی یکسان از شما میکنند. مثلاً میپرسند: «چطور کتابی است و درباره چیست؟» و وقتی به آنها جواب بدهید که کتابتان درباره شکست خوردن است، اغلب دلیل آن را جویا میشوند. من به مدت دو سال دائماً این جواب را به مردم میدادم که «همیشه باید مطلبی را بنویسید که دربارهاش بیشتر میدانید. پس من هم درباره شکست مینویسم!»
مردم خیال میکنند با آنها شوخی میکنم. یا حداقل آنقدر انسانهای مؤدبی هستند که وانمود کنند با آنها شوخی کردهام. من همسری خوب، شغلی خوب و یک خانه ویلایی خوب در نزدیکی عمارت کنگره امریکا در واشنگتن دارم. برای بهترین انتشارات در جامعه انگلیسی زبان کتاب نوشتهام و برای چاپ این کتاب با انتشارات وایکینگ قرارداد دارم. باید اعتراف کنم که زندگی تقریباً عالی و بینظیری دارم.
همه این حرفها درست است. اما این را هم بدانید که من آدم ناموفقی نیز هستم. در زندگی بسیار بدبیاری آوردهام. از شغلهایی که داشتهام کنار گذاشته شدهام. بیشتر از آنچه انسانی به سن من باید تجربه کرده باشد، تجربه شکست دارم. البته اخراج نه. اما الان که فکرش را میکنم، گاهی اخراج هم شدهام. استعداد من در یافتن شغل در شرکتهایی است که چند ماه بعد از ورود من ورشکست میشوند و آنقدر توانایی من در این زمینه بینظیر است که دیگر دوستانم هم این را باور کردهاند.
همانطور که در فصلهای دیگر این کتاب خواهید دید، همسر بینظیر و این حرفه عالیام را مدیون شکستهایم هستم. حتی میتوانم بگویم خانهام را هم از همین شکستها بهدست آوردهام. منظورم از شکستهای قبلیام، بدبیاریهای مقطعی یا شروعهایی بد نیست. منظورم زمانهایی است که بدبختیهایی عمیق و خانه خرابکن، بهدنبال اشتباهات احمقانهام من را تا صبح با افسوس و نگرانی بیدار نگه داشتهاند. بعدها بود که دیدم بقایای امیدهای قبلیام میتواند به پشتوانهای برای ساخت چیزی بزرگتر و بهتر تبدیل شود.
داستانی در مورد این مضمون وجود دارد؛ روزی جنگجویی جوان از پیرمردی بسیار پولدار راز موفقیتش را میپرسد. او جواب میدهد: «راز موفقیت من قضاوت درست است.»
جنگجوی مشتاق میپرسد: «چطور این قضاوت درست را بهدست میآورید؟»
پیرمرد جواب میدهد: «با تجر`به!»
جوانک میپرسد: «تجربه را چطور کسب میکنید؟»
پیرمرد پاسخ میدهد «با قضاوت غلط!»
با نگاهی گذرا بر زندگی هر انسان موفقی، میبینیم که زندگی همگیشان بر پایه شکستهایی بنا شده است. خیلی خوب بود اگر زندگی ما گذری دائمی از این موفقیت به موفقیتی دیگر بود. اما این در مورد انسانها جواب نمیدهد.
زمانی وودی الن گفت دلش نمیخواهد با آثاری که از خود به جای میگذارد به جاودانگی دست یابد، بلکه همین که زنده است برای او جاودانگی است. موفقیت هم همینطور است. با شکست نخوردن بهدست میآید. بسیاری از ما از شکست متنفریم و در زندگیمان بسیار تلاش میکنیم تا شکست نخوریم. در بیشتر موارد وقتی هم که دیگران شکست میخورند، خودشان را مقصر میشماریم و از آنها دوری میکنیم تا شکست آنها به ما آسیبی نزند.
بسیاری از ما از شکست خیلی بیشتر از هرچیز دیگری هراس داریم. در بین مردم امریکا حتی بالاتر از ترس از مرگ، ترس از صحبت کردن در جمع شایع است، که در واقع همان ترس از شکست خوردن در برابر دیگران است. شکست همینطوری هم بد است، چه برسد به اینکه دیگران هم نظارهگر آن باشند. آخرین اشتباهی را که مرتکب شدید و دیگران شاهد آن بودند، در نظر بیاورید. از همین حالا میتوانید حس کنید که گوشهایتان قرمز میشود، اینطور نیست؟
اینها غرایز عمیقی هستند که با طبیعت ما گره خوردهاند. اما ما هم با طرز فکر خودمان درباره شکست خوردن به آنها دامن میزنیم. خیال میکنیم دلیل شکست خوردن این است که کسی در جایی یک کار اشتباه انجام داده است. درواقع در بیشتر موارد، شکست نتیجه انجام کاری درست است؛ کاری که کسی تا به حال انجامش نداده است و شما برای اولین بار میخواهید آن را امتحان کنید.
ولی از آنجا که شکست به ما حس خوبی نمیدهد، مدام سعی داریم آن را از زندگیمان بیرون کنیم. پی. جی. اُرورک که نویسندهای مطرح است، این نوع زندگی را زندگیای میداند که هیچ جای کار آن خراب نمیشود. ما مدام به بچههایمان درباره دنیای واقعی بیرون از خانه دروغ تحویل میدهیم. سپس وقتی حاضر میشوند که به دنیای بیرون بپیوندند، آنها را بدون هیچ نظارتی با همان دروغها وارد جامعه میکنیم و خدا نکند که مشکلی پیش بیاید. آن وقت است که میرویم دادگاه و از شخصی دیگر شکایت میکنیم؛ مثلاً از مقامی دولتی، فردی متخصص یا یک شرکت مشخص که باید امنیت ما را تضمین کند. ما قدرت افتادن را از فرزندانمان گرفتهایم و لذت بالا رفتن از بلندیها را نیز متعاقباً از آنها سلب میکنیم.
این اشتباه بزرگی است. همان اشتباهی است که قربانیان کلاهبردار معروف برنی مدوف که بزرگترین فساد مالی را در امریکا انجام داد، مرتکب شدند. او طراح برنامهای بود به نام پونزی که اینطور طراحی شده بود: یک باشگاه برگزیده وجود داشت که افراد یا میبایست دارای قابلیتهایی میبودند تا وارد باشگاه شوند یا رشوه بدهند. حالا چرا افراد رشوه میدادند تا وارد باشگاهی شوند که در آنجا از آنها کلاهبرداری میشد؟ فقط به این دلیل نبود که مبلغ بازگشتیشان بسیار بالا بود، بلکه این مبلغ بسیار مطمئن بود و بالا و پایین نمیشد. او هر سال دوازده درصد بدون کم و زیاد به اشخاص باز میگرداند. مردم به برنی مدوف روی میآوردند چون او پیشنهادی مطمئن و تضمین شده داشت.
آنها میبایست میفهمیدند که این کار نشدنی است. اقتصاد امروزه خیلی تندتر از قبل در حال تغییر است. پس چطور مدوف میتوانست بیبروبرگرد دوازده درصد سود به آنها بدهد؟ آنها فارغ از اینکه چه پیش میآید، با این ایده که مهندسانی وجود دارند که میتوانند خطر این نظام اقتصادی را حذف کنند، اغفال شده بودند. این ایده به شما یک حس فراغبال خوبی میدهد. اما همین احساس میتواند بسیار خطرناک باشد. هیچ یک از راهبردهای سرمایهگذاری فارغ از خطر نیست، چه در اقتصاد و چه حتی در زندگی. همانطور که قربانیان این کلاهبرداری متوجه شدند هیچ چیز خطرناکتر از این نیست خود را وارد شرایطی کنید که هیچ شکستی در آن وجود ندارد. شکست زمانی میتواند فاجعه به بار بیاورد که خود را برای آن آماده نکرده باشید.
کاهش توانایی خطر کردن در ما و همینطور برگشتن به حالت قبلی وقتی کاری درست از آب درنمیآید، کمکم کار را خرابتر میکند. شرکتهای تازه تأسیسی که قبلاً چرخه رشد اقتصاد بودند، دیگر مثل قبل آن قدر سریع رشد نمیکنند. کارگرانی که از کار برکنار شدهاند دیگر آنقدر سریع به چرخه کار باز نمیگردند.
یک طور دیگر هم میتوان این مطلب را عنوان کرد. از آنجا که ما نمیتوانیم صرفاً با شکست نخوردن موفق شویم، نباید آنقدر وقت و انرژی صرف این کنیم که این شکستها را دور بزنیم. ما باید با آغوش باز پذیرای شکست باشیم. ما باید مردم را به شکست خوردن راغب کنیم، اما فقط شکستهایی که فرصتهایی برای یادگیری هستند. ما باید از شکستهای فاجعهآمیز و مخرب دوری کنیم. متأسفانه مدارس به بچهها یاد نمیدهند.
این نوع مدارس باید چه کنند؟ باید از تظاهر به اینکه هیچ جواب غلطی وجود ندارد و همه جوابها ارزشی برای خود دارند، دست بردارند. به جای محافظت از کودکان در برابر شکست، باید آنها را ترغیب کرد که با شکستها روبهرو شوند. در کلاس درس، در حیاط مدرسه و در آزمایشگاه باید به آنها یاد داد که چگونه بر ترس طبیعیشان از شکست غلبه کنند، زیرا شکست در بیشتر موارد بهترین راه و حتی گاهی تنها راه یادگیری است.
اما این فقط یک شروع است. همانطور که بعداً خواهیم دید، فقط کافی نیست که افراد را به شکست خوردن ترغیب کنیم. کاری که بعد از آن انجام میدهیم نیز همانقدر و حتی بیشتر از خود شکست مهم است. چقدر میتوانیم به دیگران کمک کنیم که بعد از شکست دوباره روی پای خود بایستند؟ پرنده ماده صرفاً جوجههایش را از لانه بیرون نمیاندازد تا پرواز را یاد بگیرند، بلکه وقتی جوجهها شکست میخورند آنها را به لانه باز میگرداند تا فردا از نو تلاش کنند.
این یعنی زودتر متوجه اشتباهات شدن و آنها را تصحیح کردن. یعنی بفهمیم چه زمانی راه غلط را میرویم. آسان بهنظر میآید. ولی طراحی ذهن ما بهگونهای است که انجام این کار را برایمان سخت میکند. ما هم از نظر ذهنی و هم احساسی به تعهداتمان وابسته میشویم و به این آسانیها نمیتوانیم آنها را رها کنیم. به همین دلیل است که بسیاری از ما انسانها رابطههای غلطمان را حفظ میکنیم درصورتیکه میدانیم باید از آنها دل بکنیم.
یادگیری از شکست به این معناست که متوجه اشتباهاتتان بشوید، چون اگر نفهمید کجای کار اشتباه بوده است چه بسا برای درست کردنش به کارهای اشتباه دیگری دست بزنید. بعضی از اشتباهات نیازمند مجازات است ولی بعضیها اشتباهاتی طبیعی است که انتظار داشتیم مرتکب اشتباه شویم چون در آن کار زیاد ماهر نبودهایم. اشتباه کردن به دلیل یک اشتباه دیگر، نهایت فاجعه است.
مهمتر از همه، یادگیری از شکست به این معناست که وقتی جایی از کار خراب میشود، تقصیر را گردن دیگران یا حتی خودمان نیندازیم. اغلب جامعه و افراد زمانی شکست میخورند که نمیتوانند ببخشند. اما فراموش هم نکنید. درسهایی که از شکستهایمان میگیریم آنقدر مهم هستند که نباید با تظاهر به اینکه هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است، آنها را فراموش کنیم. همیشه شکستها را ببینید ولی به خودتان سخت نگیرید و آیندهای بهتر را در پیش رویتان تصور کنید.
این کار خیلی سخت است چون ما بنا به غرایزمان مدام بهدنبال این هستیم که روی شکستهایمان سرپوش بگذاریم، بگوییم که ایکاش شکست نمیخوردیم و اگر ببینیم که این امر شدنی نبوده است، دنبال مقصر بگردیم.
اما قضیه این است که بهخوبی شکست خوردن خیلی هم سخت نیست، زیرا هفت قرن است که امریکا در آن تبحر دارد. اگر کارها در نیویورک خوب پیش نمیرفت، همه به داکوتا نقلمکان میکردند. ما بهنحوی توانستهایم بزرگترین و ثروتمندترین کشور دنیا را بسازیم. این کار را با بیشتر خطر کردن و راحتتر بخشیدن کشورهای دیگر انجام دادهایم. ما بیهیچ محدودیتی به کشورهای دیگر پول قرض میدهیم. ممکن است خیلیها این را ضعف بدانند در صورتیکه این توانایی است. ما بیشتر به آینده توجه داریم تا به گذشته، و دلیل موفقیت ما هم همین است.
اگر شکست را بهدرستی بپذیرید و با آن کنار بیایید، آنوقت شکست بهترین رویدادی میتواند باشد که برایتان رخ داده است (هرچند گاهی ممکن است بدترین اتفاق ممکن بهنظر برسد). من این را تجربه کردهام و به شما اطمینان میدهم میتوانید مهارتهایی را یاد بگیرید که به کمک آنها هر شکستی را به فرصت تبدیل کنید.
مشخصات
- کد کتاب
- 10539
- شابک
- 978-964-236-954-6
- نام کتاب
- مزیت شکست خوردن
- نویسنده (ها)
- مگان مک آردل
- مترجم (ها)
- اکبر عباسی
- موضوع کتاب
- موفقیت و مدیریت
- قطع
- رقعی
- صفحات
- 312
- تاریخ چاپ
- سال 1398
- نوبت چاپ
- چاپ دوم