مسیرت را پیدا کن

در هر کجای زندگی که هستید با خواندن این کتاب مسیر خود را پیدا کنید. 

ادامه مطلبShow less
35,900 تومان
ضمانت سلامت

تمام کتاب‌های انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید می‌شود و در بسته‌بندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال می‌شود تا هیچ‌نوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتاب‌فروشی‌های سراسر کشور دچار مشکل صفحه‌آرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.

مرجع:
10562
دوست داشتن3
اضافه به مقایسه0
افزودن به فهرست علاقه‌مندی‌ها
پیشنهاد کتاب‌های مشابه:
موردی یافت نشد
توضیحات

مهم نیست الان کجای زندگی خود هستید، و مهم نیست که تا حالا کجا بودید، شما هنوز آنچه می‌توانید باشید نیستید. اگر بخواهم کل این کتاب را در یک خط خلاصه کنم، چنین می‌نویسم: شما هنوز آنچه می‌توانید باشید نیستید. زندگی می‌تواند تغییر کند. شرایط تغییر می‌کنند. شما می‌توانید درک تازه‌ای بیابید. شما می‌توانید تغییر کنید. شما می‌توانید رشد کنید و درحالی که در حال کشف موقعیت‌های درون خود و پیش روی خود هستید، با ثباتی در زندگی خود مواجه می‌شوید که قبلاً هرگز با آن آشنا نشده بودید. کارلی فیورینا

فهرست

  • مقدمه
  • بخش اول: هدف مسیر
  • فصل اول: تو در آینده. تنها دارایی نامحدود موجود
  • فصل دوم: تراژدی موریانه. انتخاب مسیر به جای نقشه
  • فصل سوم: آنچه اشتباه است، درست هم هست. مشکلات، مثل پیاده‌راهی زیر پاهای شما هستند
  • بخش دوم: دنبال‌کردن مسیر
  • فصل چهارم: تصمیمات، تصمیمات. اولین و مهم‌ترین حرکت شما
  • فصل پنجم: از چه می‌ترسید؟ شهامت به‌دست‌آوردن قدرت‌تان
  • فصل ششم: در خلوت، چه کسی هستید؟ چند برابر کردن قدرت
  •  فصل هفتم: تبدیل‌شدن به نسخه بهتری از خودمان. به‌اشتراک‌گذاشتن قدرت.
  • فصل هشتم: به فکر فرصت‌ها باشید! نیروی خود را رام کنید
  • بخش سوم: وعده‌های یک مسیر
  • فصل نهم: قرار نیست آسان باشد. وعده شماره یک: مشکلات حل خواهند شد
  •  فصل دهم: زندگی روی لبه. وعده شماره دو: پتانسیل آزاد می‌شود
  • درباره نویسنده

من یکی از آن دانشجو‌های سال اولی شر دانشکده حقوق بودم که در یکی از همان یک‌شنبه‌های معمولی و تکراری، یکی از آن سردردهای سنگین را تجربه می‌کردم و زیر دوش حمام در دست‌شویی طبقه بالای خانه پدر و مادرم ایستاده بودم که این ایده ناگهان به ذهنم رسید:

من می‌توانم این شرایط را ترک کنم.

ترک کنم؟

قطعاً اشتباه می‌کردم.

من نمی‌توانستم آن شرایط را ترک کنم.

پدر و مادر من به‌خوبی با مشکلات زندگی آشنا بودند، و مصمم بودند که شرایط حال حاضرشان زندگی آن‌ها را تعریف نکند. مادر من، تنها فرزند یک کارمند خط تولید، مادرش را در ده‌سالگی از دست داده بود. او با یک نامادری واقعاً شیطانی بزرگ شد. دانش‌آموز موفق و سخت‌کوشی بود، ولی پدرش به او اجازه نداد که به دانشگاه برود. برای همین او در هجده‌سالگی از خانه فرار کرد و تا تِگزاس رفت و در آنجا به نیروی ارتش زنان پیوست. او درنهایت معاون افسر ارشد همان پایگاه نظامی شد، جایی که با پدرم ملاقات کرد.

مادرم یک هنرمند تمام‌عیار بود که معمولاً هنرش را کنار می‌گذاشت و خودش را وقف سه فرزندش می‌کرد - با این امید که بالاخره این سه فرزند همان تحصیلات، تجربیات و موقعیت‌هایی را تجربه کنند که او تجربه نکرده بود.

پدرم با تمایز قابل توجهی در یکی از شهرهای کوچک تِگزاس بزرگ شد. وقتی سیزده سال داشت، پدر و برادرش در فاصله نه ماه از هم، جان خود را از دست دادندو مادرش نیز هرگز نتوانست از شوک این اتفاق خارج شود. بعد از پایان جنگ جهانی دوم، او اشتباهی به دانشکده حقوق رفت – در دانشگاه تِگزاس، پیش از آنکه کسی اصلاً اسمش را هم شنیده باشد - که مسلماً نه هاروارد[1] بود و نه یال[2]. او با سخت‌کوشی و تلاش فراوان توانست فارغ‌التحصیل شود و درنهایت رئیس دانشکده حقوق دانشگاه دوک[3]، معاون دادستان کل ایالات متحده و قاضی فدرال مدار نهم دادگاه تجدیدنظر شد. او به فرزندان خود آموخت که اگر در شرایط سخت به پیش‌رفتن ادامه بدهند، بالاخره موفق خواهند شد.

پدر و مادر من اهل ترک‌کردن مسیر نبودند. آن‌ها اعتقادی به جمله «دوستش ندارم» نداشتند. سخت‌کوشی و استقامت جزء اعتقاداتشان بود و آنچه بیش از همه برای من می‌خواستند این بود که تا سرحد توانم بکوشم. هر دوی آن‌ها فکر می‌کردند که دنبال‌کردن مسیر موفقیت پدرم در زمینه حقوق، بهترین برنامه برای من است.

می‌دانستم که آن‌ها چقدر روی من سرمایه‌گذاری کرده بودند. می‌دانستم که چقدر از رؤیاها و امیدهایشان به من بستگی داشت. می‌دانستم که آن‌ها در این راه بر مشکلاتی خیلی بیشتر از حد تصور من فائق آمده بودند.

مسلماً من نمی‌توانستم این مسیر را ترک کنم!

بااین‌حال، آماده ترک‌کردنش بودم.

تا آن نقطه از زندگی‌ام در تنها مهارتی که واقعاً حرفه‌ای شده بودم راضی نگه‌داشتن دیگران بود، یا به بیان روشن‌تر، راضی نگه‌داشتن پدر و مادرم. من واقعاً سخت کار می‌کردم تا والدینم را راضی نگه دارم - حتی گاهی آن‌قدر زیاده‌روی می‌کردم که باعث خشم برادر و خواهرم می‌شدم.

من کسی نبودم که بتوانم پدر و مادرم را ناامید کنم.

بااین‌همه، از همان دومین کلاس درس حقوق فهمیدم که از این رشته متنفرم. وقتی پدرم به ملاقات من آمد، به او گفتم که چقدر از این رشته متنفرم. به او گفتم که هر بار می‌خواهم به کلاس حقوق بروم سردرد شدید می‌گیرم و هیچ علاقه و اشتیاقی به این موضوع ندارم.

او گفت «یک سال به آن زمان بده، کارلی. ببین بعد از یک سال چه حسی داری.» یک سال برای من مثل وقت گل نی بود.

کمی بعد از روز ملاقات با او، من به خانه برگشتم تا آن‌ها را ببینم. در آن لحظه اصلاً تصور نمی‌کردم که قرار است آخر همان هفته رشته حقوق را کنار بگذارم. درهرصورت، در جریان همان سفر بود که یک روز صبح زیر دوش تصمیم خودم را گرفتم. این زندگی من است...همان چیزی که شاعری به اسم ماری اولیوِر می‌گوید «یک زندگی دیوانه‌وار و ارزشمند.» البته در آن زمان نه دیوانه‌وار به نظر می‌رسید و نه ارزشمند، بلکه بیشتر شبیه به یک زندگی وحشتناک و ناامیدکننده بود.

من به دنبال همان زندگی دیوانه‌وار و ارزشمند به راه افتادم.

با حالتی مصمم لباس پوشیدم و به طبقه پایین رفتم، با پدر و مادرم سلام و احوال‌پرسی کردم و جسورانه تصمیم خودم را اعلام کردم.

گفتم «من از مدرسه حقوق متنفرم. این هدفی نیست که می‌خواستم دنبال کنم. این رشته را ترک می‌کنم.»

پدرم بدترین چیزی را که می‌توانست به زبان آورد: «کارلی واقعاً ناامیدم کردی. متأسفانه تو به جایی نخواهی رسید...»

آه.

مادرم که خیلی سنگین به من نگاه می‌کرد، گفت «چه کار می‌خواهی بکنی؟»

گفتم «نمی‌دانم.»

نمی‌دانم؟ نمی‌دانم؟! من همیشه می‌دانستم چه کار می‌خواهم بکنم.

نمی‌خواستم پدر و مادرم را ناامید کنم. از اینکه آن‌ها فکر می‌کردند دخترشان قرار است اشتباه خیلی خیلی بزرگی را مرتکب شود، به‌شدت احساس ناراحتی می‌کردم.

و از اینکه نمی‌دانستم دقیقاً چه کاری می‌خواهم انجام بدهم، حالم بدتر می‌شد.

بااین‌حال، هنوز هم نمی‌خواستم با زندگی‌ای کنار بیایم که برای خودم نبود. قلبم شکسته بود و خیلی ناراحت بودم، ولی بعد از آن مکالمه دردآور با والدینم، فهمیدم که حس می‌کنم کاملاً آزادم.

فردای آن روز، دوباره به لس آنجلس سفر کردم، وسایلم را جمع کردم و دیگر هرگز به پشت سرم نگاه نکردم.

ــــــ

این روزها زمان زیادی را صرف صحبت با سازمان‌های مدنی، دانشجویان، مخاطبان شرکت‌ها، گروه‌های کلیسایی و دیگران می‌کنم. از برقراری ارتباط با آدم‌هایی از زندگی‌های مختلف در این انجمن‌های صمیمانه لذت می‌برم و معمولاً بعد از سخنرانی‌هایم در جلسه باقی می‌مانم تا با هر کس که دوست دارد با من صحبت کند، حرف بزنم. من صدها یا شاید هم هزاران بار سخنرانی کرده‌ام و تقریباً بعد از هر کدام از آن‌ها، حداقل یک نفر پیش آمده و به من گفته است که «متشکرم. حالا حس خیلی بهتری دارم.»

جالب است که چند بار این اتفاق تکرار شده است و هر بار نیز همین دو کلمه را می‌شنوم: حس بهتر.

در روزگاری که بیشتر افراد احساس اضطراب و تشویش، تنهایی و ناامیدی، خستگی و ناراحتی و هراس می‌کنند، چنین حس خوبی اصلاً کم‌اهمیت نیست. ما باید دید خود را از شرایط امروز به آنچه در آینده می‌تواند اتفاق بیفتد، تغییر دهیم. ما باید افکارمان را از تصورات منفی نسبت به خودمان و مقایسه‌های مسموم دور کنیم و به سمت قبول‌کردن چیزی ببریم که ما را از دیگران متمایز می‌سازد. ما باید قلب خود را از یأس و ناامیدی پاک و به سوی صلح و آرامش هدایت کنیم.

من به این باور رسیده‌ام که آدم‌ها دو دسته‌اند و هر دو نیز در زنجیره ارتباط من و شما حضور دارند. دسته اول آن‌هایی هستند که ما را به سمت پایین هل می‌دهند، ما را تشویق می‌کنند که به سوی شرایط بدتر قدم برداریم و کوچک‌ترین و خودخواه‌ترین نسخه از خودمان باشیم. ولی دسته دوم کسانی هستند که ما را بالا می‌برند و تشویق می‌کنند که تبدیل به بهترین نسخه از خودمان شویم.

من این کتاب را تنها با این هدف نوشتم که همان کسی باشم که شما را بالا می‌برم. امیدم این است که درس‌هایی که من از همان زمان تصمیم‌گیری زیر دوش، و تصمیم‌هایی که برای دراختیارگرفتن قدرتم، تحت تسلط قراردادن زندگی‌ام و یافتن مسیرم آموختم، بتواند برای شما هم آموزنده و الهام‌بخش باشد.

می‌دانم که غرق‌شدن در نگرانی و آرامش‌نداشتن چه حسی دارد. می‌دانم چه حسی دارد که سعی کنید مطابق میل دیگران زندگی کنید و اهداف دیگران را دنبال نمایید و بکوشید که مطابق برنامه دیگران پیش بروید. می‌دانم که نارضایتی محض چه احساسی دارد. من با خشونت و ناامیدی و درد این نوع زندگی آشنا هستم.

اما این همه آنچه می‌دانم نیست. در کنار تصمیم‌گیری برای بازپس‌گرفتن قدرتی که تمام آن مدت برای خودم بود - قدرت دراختیارگرفتن، قدرت فکرکردن، قدرت انتخاب‌کردن - موجی از آموختن‌ها و بینش‌ها سرازیر شد. در کنار تمام موارد، من این‌ها را نیز آموختم:

__  اولین قدم برای رسیدن به تکامل، اعتماد به خودمان است.

__  تصمیم‌های درست امروز، تصمیم‌هایی هستند که اگر فردا به آن‌ها نگاه کردیم، برای باقی عمر خود احساس تأسف نکنیم.

__  فشار انتظارات دیگران، وزنه‌ای است که ما می‌توانیم - و باید - زمین بگذاریم.

شما فقط یک زندگی دیوانه‌وار و ارزشمند دارید که منتظر است آن را تجربه کنید. در این کتاب چگونگی تجربه این زندگی را خواهید آموخت.

ادامه مطلبShow less
شناسنامه
10562

مشخصات

کد کتاب
10562
شابک
978-622-220-084-8
نام کتاب
مسیرت را پیدا کن
نویسنده (ها)
کارلی فیورینا
مترجم (ها)
بهراد جاود
موضوع کتاب
موفقیت و مدیریت
قطع
رقعی
صفحات
240
تاریخ چاپ
سال 1398
نوبت چاپ
چاپ اول
نظرات
بدون نظر
مشتریانی که این محصول را تهیه کرده‌اند، این موارد را نیز خریداری نموده‌اند:
تعیین هدف تعیین هدف
ناموجود
دوست داشتن
12,900 تومان
آیا تاکنون به این فکر کرده‌اید که چرا به‌ نظر می‌رسد برخی افراد توانایی زیادی برای موفق‌شدن دارند؟ آن‌ها می‌دانند به کجا می‌روند و اعتماد‌به‌نفس رشک‌برانگیز دارند. تعیین هدف مؤثر یکی از کلیدهای موفقیت آن‌هاست. شاید در...
دوست داشتن
تجارت جهانی همه چیز درباره فروش تجارت جهانی همه چیز درباره فروش
دوست داشتن
309,900 تومان
اگر این كتاب را انتخاب كرده‌اید پس تاكنون متوجه شده‌اید كه فروش، امری حیاتی و شاید حتی مهم‌ترین جنبه‌ی كار هر شرکت باشد. هیچ شركتی بدون تلا‌ش‌های حرفه‌ای بخش فروش نمی‌تواند به كار ادامه دهد. 
دوست داشتن
رهبری - داستان های جذاب از رهبران واقعی رهبری - داستان های جذاب از رهبران واقعی
ناموجود
دوست داشتن
39,900 تومان
اگر در زندگی رهبری کنید، موفقیت به دنبال آن خواهد آمد. مولف این‌ كتاب‌ به‌‌جای‌ این‌كه رهبری‌ را یك‌ مفهوم‌ مرموز، تخیلی و انتزاعی بداند یا مفهومی بداند كه درك آن‌ تا حدودی‌ غیرممكن‌ به‌نظر می‌رسد، آن‌‌را به‌ چند بخش...
دوست داشتن
خلقینو در بازاریابی خلقینو در بازاریابی
ناموجود
دوست داشتن
29,900 تومان
طبیعتاً برای اینکه بازاریابی را بررسی کنیم، نیاز داریم تا ابتدا تمام جوانب و فاکتورهای مربوط به بازاریابی را تعریف کنیم. بازاریابی درون یک بازار اتفاق می‌افتد که خود بازار از ارائه‌کننده، ارائه و متقاضی تشکیل شده است....
دوست داشتن
16 محصول دیگر در این دسته‌بندی:
تجارت جهانی برهم زدن معامله ی فروش تجارت جهانی برهم زدن معامله ی فروش
دوست داشتن
169,900 تومان
صنعت فروش می‌تواند زمینه‌ی رشد‌ خطاکاران را فراهم كند. فروشندگان خطاکار محصولاتی نامرغوب را به مشتریان خطاکار می‌فروشند. اگر همه‌ی ما فروشندگان، کارمان را به بهترین شكل انجام می‌دادیم و همه‌ی مشتریان راضی بودند، نیازی...
دوست داشتن
179,900 تومان
این کتاب نظام باورهای شما را تغییر می‌دهد، فرضیات شما را به چالش می‌کشاند. شیوه تفکر شما را تغییر می‌دهد و تازه این آغاز ماجراست! رندی گیج استاد و راهنمای رساندن شما به نبوغ کارآفرینی است.
دوست داشتن
329,900 تومان
جایی که به این نتیجه می‌رسید قوانین پرفروش‌ترین کتاب در زمینه موفقیت فردی، یعنی کتاب راز، برایتان موثر نیست، همان جایی است که باید کتاب آرزوی تو دستور توست را بخوانید.
دوست داشتن
از ترس تا شوق زندگی از ترس تا شوق زندگی
ناموجود
دوست داشتن
12,900 تومان
در این کتاب نویسنده با مجموعه‌ای از روش‌های آزمایش‌شده، که از درمان‌های کوتاه‌مدت و نیز مشاوره‌های زندگی الهام گرفته شده‌اند، ابزار‌های مجهزی را در اختیارتان می‌گذارد تا هر فردی که به نوعی با انواع ترس‌ها دست به...
دوست داشتن
قهرمان زندگی خود باشید نه قربانی آن قهرمان زندگی خود باشید نه قربانی آن
ناموجود
دوست داشتن
12,900 تومان
در مورد شما قهرمان معلوم است، این قهرمان «خود واقعی» شماست که در درونتان زندانی است و شما باید سند آزادی او را امضاء کنید! هدف بزرگ این قهرمان نیز روشن است: «چشم انداز و هدف شما» آنچه می‌ماند شناسایی موانعی است که...
دوست داشتن
259,900 تومان
نه‌تنها همه‌ی ما چیزهای یکسانی می‌خواهیم، بلکه می‌دانیم چه کارهایی باید انجام دهیم تا به آن‌چیزها برسیم و قصد داریم این کارها را زمانی در آینده انجام دهیم؛ اما قبل از این‌‌كه شروع کنیم، لازم است به یك مكان خیالی و...
دوست داشتن

فهرست

کد QR

تنظیمات

اشتراک گذاری

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود به سیستم

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود به سیستم