رمان آن تابستان از سری کارهای پر طرفدار ماندا معینی (مودب پور) است.
تمام کتابهای انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید میشود و در بستهبندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال میشود تا هیچنوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتابفروشیهای سراسر کشور دچار مشکل صفحهآرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.
مریم! مریم!
-بخدا دارم بهت راست می گم كیمیا! اگه باور نمی كنی از احمدآقا بپرس! ما تحقیق كردیم! بعد از رفتن تو، اونم رفته سر زندگیش! مثل خودت! مثل همه!
رفته با دوستاش گشته، كیف كرده، خوش گذرونده! اون وقت تو، این همه مدت خودتو عذاب دادی!
(سرش رو گذاشت رو زانوم و آروم گفت)
-اون عاشقم بود! عاشقم بود!
-بود اما وقتی دید كه تو رفتی، رفت و عاشق یكی دیگه شد! كسی كه عاشق تو بوده و هنوزم هست پدرته! مادربزرگ ته! اونان كه عاشق تو هستم! دخترته كه عاشق توئه! فرزین بعد از تو رفته دنبال زندگیش! اون دفتر خاطرات یه مشت حرفای بچه گونه بوده!
(سرش رو بلند كرد و با گریه گفت)
-پس چرا رفته و از كوه پریده پائین؟!!
-از كوه نپریده پائین! زمـ ـستون می ره كوه! همه جا برف بوده و یخبندون! پاش لیز می خوره و می افته پائین! دوست شم باهاش بوده! اون همه رو تعریف كرده!
آروم گفت)
-داری بهم دروغ می گی كه من آروم بشم!
-نه به جون خودت! نه به جون مادرم! نه به جون پدرم!
نه به خدا قسم! دارم بهت راست می گم! ما همه چیز رو می دونیم! اون اصلاً منتظر تو نمونده! قرار بوده ازدواج كنه! براش رفته بودن خواستگاری! حتی نامزدم كرده بودن! باور نمی كنی از احمدآقا بپرس! می خوای دوستش رو خبر كنیم بیاد و برات بگه كه بعد از رفتن تو چیكار كرده؟! با چند نفر بوده!؟ سرش كجاها، گرم چه كسایی بوده؟!
(داشت دیگه آروم گریه می كرد! یواش گفت)
-اون دوستم داشت!
-آره اما یه عاشق دوران جوونی كه با رفتن تو تموم شد! حالا اگه تموم نشده، خیلی كمرنگ شده! اون دوست داشته اما نه اِنقدر كه نتونه بدون تو زندگی كنه!
-پس كوه چی؟!
-بی احتیاطی! بدون لوازم رفته بوده كوه و می خواسته بره بالا! همین! یه حادثه بوده! یه اتفاق! یه بدشانسی! اصلاً مسئله خودكشی و این چیزا نبوده! كسی كه بخواد خودكشی كنه نمی ره از بالای كوه خودش رو پرت كنه پائین كه! این همه جا! این همه ساختمون بلند! كوه برای چی؟! هزار و یك راه برای خودكشی بوده! چرا باید بره بالای كوه؟!
اونم وقتی كه نزدیك عروسی شون بوده! اون اگه عاشق بی قرار تو بود كه نمی رفت خواستگاری یكی دیگه!
نمی گم ترو دوست نداشته! اما بعد از رفتن تو متوجه می شه كه هیچ تناسبی بین تون وجود نداشته! برای همین م می ره سراغ زندگی خودش! تو ساده بودی كه تا حالا اینطوری فكر می كردی! فرزین یه پسری بوده كه تو این خونه بزرگ شده! در اثر دیدن هر روزه تو عاشقت شده! بعدشم همه چی تموم شده و هر كسی رفته به راه خودش! همین!
مشخصات
- کد کتاب
- 70007
- شابک
- 978-964-412-232-3
- نام کتاب
- آن تابستان
- نویسنده (ها)
- ماندا معینی (مؤدب پور)
- موضوع کتاب
- داستان و رمان
- قطع
- رقعی
- صفحات
- 416
- تاریخ چاپ
- سال 1399
- نوبت چاپ
- چاپ شانزدهم
- سال چاپ اول
- 1385