پروانه زیبا تازه از پیله بیرون آمده بود که خود را روی برگهای گل آفتابگردان دید. گل آفتابگردان از پیله او نگهداری کرده بود و حالا از بیرون آمدنش خوشحال بود و به او ابراز علاقه میکرد. پروانه سوالات زیادی درباره عشق و دوست داشتن میکرد و گل به او جواب میداد. پروانه زیبا ناگهان روی برگها آفتابپرستی را دید که رنگ خود را به رنگ برگ تغییر داد. او که تاکنون آفتابپرستی ندیده بود از تغییر رنگ و براق بودنش لذت برد و عاشقش شد. آفتابپرست نیز به او اظهار عشق کرد و او را دعوت نمود تا نزدیکش برود. گل آفتابگردان سعی کرد از رفتن او جلوگیری کند، اما تلاشش بیفایده بود. پروانة زیبا با شوق به سوی آفتابپرست پرواز کرد و شکار شد. این متن خلاصهای از داستان «پروانه و گل آفتابگردان» است که به همراه داستان ماه من، ماهی کوچولوی دلتنگ و موش بینا در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.
تمام کتابهای انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید میشود و در بستهبندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال میشود تا هیچنوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتابفروشیهای سراسر کشور دچار مشکل صفحهآرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.
کتاب پیچ اشتباهی منتشر شد
دلنوشتههای ابتدایی در مسیر سفر
هیچگاه دلم نخواسته تا با مقدمهچینی بهسراغ اصل مطلب بروم. درواقع باور دارم آنچه عیان است، چه حاجت به بیان است. پس باید بگویم که همیشه حرف خود را صریح و بدون مقدمه بیان کردهام. حال هم که این دلنوشتههای اسرارآمیز زندگی را با نام
پیچ اشتباهی با تمام وجود به شما همراهان گرانمایه تقدیم میکنم، چیزی عوض نشده و قاعده به همین روال است.
البته گاهیاوقات ما انسانها به چیزهایی عادت کرده و در زندگی وقایعی را باور داریم که رفتهرفته آنها را به ارزشها و اصول زندگی خود مبدل میسازیم. برای مثال، اینکه خود را با نامهای خاصی صدا میزنیم یا تصور میکنیم جدایی از نامآشنایی تلخترین اتفاقی بوده که ممکن است برای ما رخ دهد، درحالیکه در اکثر اوقات راه نجاتبخشی برای برگشت به مسیر درست زندگی ما همین قطع وابستگیها است و شاید کتابی که عادتهای ما آن را به این باور تبدیل کرده که نویسندة آن میبایست برایش مقدمهای طولانی و تأملبرانگیز داشته باشد، اما چه میشود کرد که لااقل من از انجام چنین کاری به نحوی که به آن باور کردهایم ناتوانم. درواقع خیلی مشتاقم تا هرچه زودتر همراه با یکدیگر سفر اسرارآمیز و ماجراجویانة خود را در عمیقترین لحظههای زندگی در مسیر پرپیچوخم آن آغاز نماییم، اما قبل از آن دلم میخواهد حقیقتی را برایتان بازگو کنم تا شاید شرح آن، خود مقدمهای باشد برای اینکه بدانید چرا مشتاقانه حاضرم تا این مسیر رازآلود را این بار در کنار شما عزیزان همراه باشم.
ماجرا به آن روزها بازمیگردد که باید اعتراف کنم در سختترین لحظههای عمر خود به سر میبردم. غم و ناراحتی از خاطرات تلخ گذشته تا ترس وحشتناک از آیندهای که هنوز به وقوع نپیوسته، همگی بهشکلی مرا از مسیر صحیح کنونیترین لحظههای زندگی خارج کرده بود که حتی گاهی نابودی و هلاکت خود را نیز دور از دسترس نمیدانستم.
تا آنجایی که فهمیدم دیگر تنها نبودم؛ پس بهجای آنکه خودم را دستکم بگیرم و ناجوانمردانه ارزشهای خود را لگدمال کنم، وقت آن رسیده بود تا به مستقیمترین مسیر حقیقی خود در زندگی بازگردم و از قیدوبند پیچ اشتباهیای که اینچنین با انتخابهای نادرست خود را گرفتار آن کرده بودم، رها میساختم.
اکنون زمان رهایی برای من فرا رسیده بود؛ پس باید کاری انجام میدادم؛ برای همین تمام تلاش خود را به خرج دادم تا بدون اینکه بخواهم ویژگیهای کسی یا شرایط خاصی را تغییر دهم، خود را آگاهانه از درون متعادل سازم و با شناخت کامل از کاستیهای خود و تکیه بر تواناییهایم بهشکلی به مسیر درست زندگی بازگردم که دیگر هیچ نسیمی قادر نباشد در افکار و ذهن ناخودآگاهم طوفانی توهمآمیز بهپا سازد.
بالاخره هرچند سخت و طاقتفرسا، اما با صبر و شکیبایی همهچیز به حالت درست خود بازگشت و انحرافهای احساسی در پیچوخم مسیرهای ذهن ناخودآگاهم دیگر مرا به خاطرات تلخ از گذشته و ترس از آیندهای که تنها یک راز بود منحرف نمیساخت. من در کمال آرامش، شادمانه درلحظهزیستن را آموختم و تجربة دلانگیز آن باعث شد تا بخواهم مشتاقانه این باارزشترین نقشة گنج زندگیام را در اختیارتان بگذارم.
به نظر من، باارزشترین گنج شاد زیستن، در کنونیترین لحظههای آرامبخش زندگی هست. |
من باور دارم انسان تنها زمانی میتواند چیزی را برای کسی بخواهد و دیگران را به انجام کاری توصیه کند که خود آن را با تمام وجود احساس کرده و از جزءجزء مراحل آن سربلند بیرون آمده باشد تا بیتردید ناخودآگاه آن را به میراثی مبدل سازد که در هر لحظه به آن عادت کرده باشد. پس اکنون زمان اساسیترین تغییرات سرنوشتساز در مسیر زندگی برایمان فرا رسیده؛ جایی که ابتدا به گذشتة خود رفته و با پذیرش کامل آن وقایع تلخی که خود مسبب آن بودهایم، پذیرای بیقیدوشرط خود خواهیم بود، سپس به کنونیترین لحظههای زندگی بازگشته و فقط برای همین امروز خود را برای آیندهای که تنها یک راز بوده آماده و مهیا میسازیم.
راستش را بخواهید، ابتدا نام کتاب را چیز دیگری انتخاب کرده بودم. اما هرچه بیشتر نوشتم، متوجه شدم که درواقع آنچه ما را از مسیر درست زندگی که همان احساس آرامش و شادمانی است دور میکند، بیشک انتخابهای نادرستی است که ما بهخاطر عدم آگاهی از کاستیهای خود و همچنین دستکم گرفتن تواناییهایمان مرتکب میشویم. آنجاست که دستاوردهای این اشتباهات ما را بهکلی از هدف اصلیمان منحرف میکند. پس نام آن را پیچ اشتباهی گذاشتم. در هر مرحله از این مسیر زندگی، راهحل و چگونگی رهایی از این پیچهای اشتباهی و بازگشت به مسیر مستقیم و هدایتگر زندگی را در کنار یکدیگر خواهیم آموخت.
مشخصات
- کد کتاب
- 20491
- شابک
- 978-622-220-933-9
- نام کتاب
- پیچ اشتباهی
- نویسنده (ها)
- پارسا جلیلیان
- قطع
- رقعی
- صفحات
- 502