شنو ای دوست بانگ شاکیام را |
||
|
ببین از روشنی تاریکیام را |
|
تمام کتابهای انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید میشود و در بستهبندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال میشود تا هیچنوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتابفروشیهای سراسر کشور دچار مشکل صفحهآرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.
سلیمان، صاحب یک گلفروشی در تهران و برزگان، صاحب گلفروشی و پرورش زنبور عسل در شمال، هر دو، دوستان صمیمی و قدیمی بودند. فرزندان آنها شهاب و گلی، بعد از یک ماجرای عشقی با هم ازدواج میکنند. شهاب بعد از ازدواج به شمال میرود و در کار پرورش گل و زنبور عسل به برزگان کمک میکند، برزگان بر اثر یک بیماری کمی ضعیف میشود و کارها را به دست شهاب میسپرد. شهاب رفتهرفته رفتارش تغییر میکند. نسبت به گلی پرخاشگر، بهانهجو و بیتوجه میشود. رویای پولدار شدن دست از سرش برنمیدارد. بنابراین بیماری بزرگان برایش فرصت خوبی است. غافل از این که آن سوی زندگیاش یعنی عشقش، گلی را از خود دور میکند. رفتارهای او موجب ماجراهای دیگری میشود که در ادامة این داستان آمده است.