اعترافات یک نتورکر

پیش‌گفتار

کتابی که در دست شماست، حاصل سال‌ها تجربه و صرف وقت، هزینه و عمر من است. اكنون با گذشتن از مسیرهای ناهموار و راه‌های صعب‌العبور، به نقطه‌ای رسیده‌ام که تمام راه‌ها را به روی خود بسته می‌بینم. حال که به گذشته می‌اندیشم، درمي‌يابم كه راه‌هاي زندگي‌ام، جز بیراهه نبوده است. وقتی به اعمال خود فکر می‌کنم جز حماقت، خودخواهی، بی‌تجربگی و تفکر ناصحیح، چیزي نمی‌بینم. من مانند انسان مسخ‌شده‌ای بودم که با بستن چشم و گوش، دنیايی رویايی ساخته بودم. انساني که برای رسیدن به آن حاضر می‌شود به هر کار نادرستی دست بزند. اما غافل از این بودم که با این کار چه صدمات روحی، جسمی، مالی و معنوی به‌ خود و از همه مهم‌تر به اطرافیان خود می‌زنم. من همانند راننده‌اي ناشی که سوار بر اتومبیل فرمول یک باشد، با خوشحالی در شهر رانندگی مي‌كردم، غافل از این‌که این کار چه عواقب بدی برای خود و اطرافیانم دارد. با سرعت هرچه تمام‌تر حرکت مي‌کردم. اما عاقبت چه شد‌؟ این شد که با سرعت به مانعی برخورد کردم، هم خودم را نابود کردم و هم به اطرافیانم صدمه زدم.

 اما چه شد که تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتم‌؟ مي‌خواستم كاري كنم تا از پیله‌ای که سال‌هاست به دور خود پیچیده‌ام و زندان خود ساخته‌ام، رها شوم. به این نتیجه رسیدم که اگر از قبل تجربيات فعلي خود را ‌داشتم، الآن وضعيت من خيلي متفاوت بود.