جایی که شکست خورده ای، به دنبال شادی نباش

پیشنهاد ویژه مدت محدود:
231,920 تومان 289,900 تومان
‎−20%
ضمانت سلامت

تمام کتاب‌های انتشارات نسل نواندیش با کیفیت بالا تولید می‌شود و در بسته‌بندی مقوایی در میان حباب پلاستیکی ارسال می‌شود تا هیچ‌نوع آسیبی به محصول نرسد. در صورتی که کتاب تهیه شده توسط شما از وبسایت یا کتاب‌فروشی‌های سراسر کشور دچار مشکل صفحه‌آرایی هستند لطفا جهت تعویض با شماره ۰۲۱۸۸۹۴۲۲۴۷ تماس بگیرید.

افزودن به محبوب‌ها0
اضافه به مقایسه0
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
کالاهای مشابه
موردی یافت نشد
توضیحات

 

من فردی مضطرب هستم. تا پیش از این وقتی دچار این احساس می‌‌شدم، خیلی خودم را آزار می‌‌دادم که: «چرا این حس را داری؟ باید فردی قوی باشی.» تا به امروز صدها سمینار برگزار و در مقابل هزاران نفر سخنرانی کرده‌‌ام. همیشه لحظات قبل از رفتن روی سن، برای من دشوار است. قلبم طوری می‌‌زند که انگار می‌‌خواهد از جایش دربیاید، دلم هری می‌‌ریزد و بسیار آشفته می‌‌شوم. ابتدای کار فکر می‌‌کردم چون تازه‌‌کار هستم، چنین احساساتی دارم و خودم را با گفتن «تمام این‌‌ها به مرور زمان برطرف می‌‌شود و از این پس سمینارها را راحت‌‌تر برگزار می‌‌کنی»، تسکین می‌‌دادم، اما این معضل برطرف نشد. هنوز هم به همان میزان مضطرب هستم.

در آن زمان فکر می‌‌کردم خیلی ناموفق هستم، هیچ‌‌کاری را درست انجام نداده‌‌ام و گویی اصلاً کاری در زندگی نکرده‌‌ام. این وضعیت باعث ناراحتی من می‌‌شد و از دست خودم عصبانی می‌‌شدم که چرا شاد نیستم. چشمانم کارهایی را که توانسته بودم انجام بدهم، نمی‌‌دیدند، بلکه کارهایی را می‌‌دیدند که نمی‌‌توانستم به‌‌خوبی انجام بدهم. به مرور زمان متوجه شدم که ارزیابی من از نقطه‌‌نظری اشتباه است. فرقی نمی‌‌کند که در چه کاری موفق بشوم، همیشه کارهایی وجود خواهد داشت که در انجامشان ناموفق باشم. دنیا پر از مواردی است که فراتر از توانایی و تحمل آدمی است.

اینکه گاهی دچار حس عدم‌‌موفقیت بشوی و مضطرب و ناراحت باشی، طبیعت انسان بودن است. مضطرب بودن من هرگز مانع نشده بود که نتوانم سمینارهایی بسیار پرجمعیت برگزار کنم.

به سختی می‌‌افتادم، اما وقتی می‌‌دیدم دست آخر کار به‌‌خوبی پایان پذیرفته، به شکلی باورناپذیر احساس رضایت تمام وجودم را فرامی‌‌گرفت. اضطراب مثل هشداری بود که اشتباهی به صدا درمی‌‌آمد. اگرچه باز این هشدار به صدا درمی‌‌آید، اما من کارهایی را که باید، انجام می‌‌دهم، هرچند ابتدای کار قدری برایم سخت می‌‌گذرد؛ بنابراین، احساس رضایتمندی‌‌ام به‌‌مراتب بیشتر می‌‌شود. به‌‌رغم اینکه بیش از پانصد سخنرانی برگزار کرده‌‌ام، اما هربار با پایان برنامه احساس فوق‌‌العاده‌‌ای را تجربه می‌‌کنم و از اینکه این کار را انجام می‌‌دهم، شکرگزار هستم. این هم هدیة اضطرابم به من است.

گاهی هم تجربیاتی داشتم که در خور من نبوده‌‌اند. خودم را بسیار بازخواست کرده‌‌ام که چرا این مسئله برایم اتفاق افتاده و این فرد چرا چنین رفتاری با من داشته است. سپس دریافته‌‌ام که دنیا جای عادلانه‌‌ای نیست. دنیا برای اینکه به ما شادی یا غم ببخشد، به‌‌وجود نیامده است. این دنیا جایی است که در آن مسائلی را تجربه می‌‌کنیم و خودمان معنا و مفهومی خاص به آن‌‌ها می‌‌دهیم. در این دنیا هرکسی نقش خودش را بازی می‌‌کند، کسی عامدانه راه مرا سد نمی‌‌کند. من هرچقدر هم خوب باشم، بعضی‌‌ها برخورد نامناسبی با من خواهند داشت و گاهی مورد بی‌‌انصافی قرار خواهم گرفت. اگرچه بازخواستِ تمام این موارد در ابتدا باعث می‌‌شد در زندگی ارزش به‌‌دست بیاورم، اما پرسیدن اینکه چرا این مسائل را تجربه می‌‌کنی؟ مانع از تجربیات جدید می‌‌شوند. بله، اگرچه این تجربیات باعث ناراحتی‌‌ام می‌‌شدند، بهترین درمان این بود که کمی آرام شده و به راهم ادامه بدهم.

این جمله را در زندگی‌‌ام بسیار به ‌‌کار می‌‌برم: «اتفاق افتاد، حالا چه‌‌کار می‌‌توانم بکنم؟» خصوصاً زمانی‌‌ که به مسئله‌‌ای برمی‌‌خورم که عبور از آن برایم دشوار است، این سؤال را از خودم می‌‌پرسم. اگر ذهنم را به‌‌سوی اینکه چه کارهایی می‌‌توانم بکنم، سوق ندهم، به چاه پشیمانی و خشم می‌‌افتد. متوجه این مسئله بودن و آموختن اینکه چطور ذهن خود را  به سمت‌‌وسویی که قابل کنترل است، بکشانیم، یکی از شرایط ضروری برای شاد بودن است.

هدف من از نوشتن این کتاب، فهمیدن این موضوع است که فقط تعداد اندکی از مسائلی که فکر می‌‌کنیم می‌‌توانیم در زندگی کنترلشان کنیم، قابل کنترل هستند. خواستم دیدگاهی را که خودم در زندگی به‌‌ کار بسته و احساس آسودگی کرده‌‌ام، با تو به اشتراک بگذارم. زندگی به خودیِ‌‌خود سخت و دشوار است. تجربة همه‌‌گیری ویروس کووید ـ 19 در یک سال‌‌ونیم اخیر، تمام مردم را بیش از پیش در شرایط دشواری قرار داده است. به‌‌راستی کنترل اتفاقاتی که در دنیا می‌‌افتند، بسیار دشوار است. اگر توانمان را برای دنیای کوچک خودمان به‌‌کار بگیریم، می‌‌توانیم هم زندگی خودمان و هم زندگی انسان‌‌هایی را که با آن‌‌ها در ارتباط هستیم، بهتر کنیم.

همان‌‌طورکه در هریک از کتاب‌‌هایم شرح داده‌‌ام، قصد من معجزه کردن نیست. متأسفانه چنین چیزی غیرممکن است. کارهایی وجود دارند که تنها تو قادر به انجام‌‌دادنشان هستی و آرام‌‌آرام می‌‌توانند به معجزات زندگی تو تبدیل بشوند. امیدوارم نوشته‌‌هایم بتوانند گوشه‌‌ای از روح تو را لمس کنند.

حالا نوبت قدردانی است. در زمان نوشتن این کتاب انسان‌‌های بسیاری یاری‌‌رسان من بوده‌‌اند که در اینجا می‌‌خواهم یادی از ایشان بکنم. پیش از همه، همسرم شیدا و فرزندانم، افسون و طونا، که اگر عشقی که با حضورشان به زندگی‌‌ام افزوده‌‌اند، نبود، فکر می‌‌کنم انرژی نوشتن این کتاب را نداشتم. تمام افرادی که به‌‌عنوان روان‌‌درمان‌‌گر در مسیر زندگی‌‌ام قرار گرفتند، بدون اینکه متوجه باشند، درس‌‌های بسیاری به من آموختند. از اَردم اُزتُپ و ویراستار کتابم، جِم تونچَر، که در زمان نگارش این اثر از هیچ کمکی دریغ نکردند، سپاسگزارم.

درنهایت، تقدیر و سپاسی به استادم، دوغان جوجل‌‌اوغلو، بدهکارم. در دورة دبیرستان با خواندن کتاب انسانی برای انسان[1] تصمیم گرفته بودم روان‌‌شناس بشوم. وی از عرفان آناتولی بهره‌‌ای برده بود. برای اینکه روان‌‌شناسی را برای همه قابل‌‌فهم کند، صمیمی و دوست‌‌داشتنی سخن می‌‌گفت. من در تمام این موارد او را الگوی خودم قرار داده‌‌ام. در سال گذشته این شانس را پیدا کردم که با ایشان دیدار کرده و حتی ویدئویی با ایشان ضبط کنم. در این فرصت اندکی که باهم گذراندیم، شاهد این بودم که چطور به یک انسان ارزشی واقعی داده می‌‌شود. در شوبات[2] گذشته او را از دست دادیم. اگرچه مرگ ناگهانی ایشان مرا بسیار متأثر و اندوهگین ساخت، اما باور دارم مرگ واقعی یک انسان زمانی است که آخرین فردی که او را به یاد داشته است، بمیرد. اثراتی که او از خود بر جای گذاشته، سخنرانی‌‌ها و ویدئوهای ایشان همیشه با ما می‌مانند و صدها و شاید هزاران سال همچنان خدمت‌‌رسان انسان‌‌ها خواهند ماند. جایگاهش بهشت برین و روحش شاد باد!

 

بیهان بوداک

 

شادی را آنجا که شکست خورده‌‌ای،
جست‌‌وجو نکن

زیرِ نظر گرفتن و مشاهدة انسان‌‌ها برایم بسیار لذت‌‌بخش است. زمانی‌‌که از شلوغی‌‌های زندگی روزمره فاصله گرفته‌ای و مانند موجودی فضایی که اولین‌بار است نوع جدیدی از موجودات را مورد مشاهده قرار داده است به انسان‌‌ها نگاه می‌‌کنی، از رفتار آن‌‌ها چیزهای زیادی را می‌‌آموزی. اکنون که این سطرها را می‌‌نویسم، در پارک بوتانیک هستم که در چانکای آنکارا قرار دارد. پیش از نوشتن، مثل همیشه مدتی را به تماشای انسان‌‌ها پرداختم. زوجی جوان در کالسکه‌‌ای نوزاد تازه‌‌متولدشده‌‌شان را که فکر کنم چند ماهی بیشتر از تولدش نمی‌‌گذرد، در پارک می‌‌گردانند. مادر کمی مضطرب است، اما پدر آرام‌‌تر قدم برمی‌‌دارد و آسوده‌‌تر به نظر می‌‌رسد. کمی آن‌‌طرف‌‌تر، جوانانی هستند که صدای بلندشان هرچند خیلی آزاردهنده نیست، به گوش می‌‌رسد که روی صندلی‌‌های تاشویی که برای کمپ با خود آورده‌‌اند، نشسته‌‌اند و به گفت‌‌وگویی پر از قهقهه مشغول‌‌اند. بعد با صحنه‌‌ای که در آنکارا بسیار نادر است، مواجه شدم؛ زوج حدوداً هفتادساله‌‌ای که دست‌‌دردست هم با لذت در حال صحبت کردن با یکدیگر هستند.

ممکن است کنجکاو بشوی بدانی که یک روان‌‌شناس بین جلسات درمانی خود وقتی برای استراحت به پارک می‌‌رود، چرا انسان‌‌ها را زیرنظر می‌‌گیرد و غرق تماشای آنان می‌‌شود. انسان‌‌های زیادی از من می‌‌پرسند که گوش سپردن به مسائل انسان‌‌ها باعث تأثیرات منفی بر روان خود من می‌‌شود یا نه؟ باید بگویم تماشای انسان‌‌ها در اوقات فراغتم یکی از فعالیت‌‌هایی است که باعث آرامش من می‌‌شود. خیال می‌‌کنم این هم به‌‌نوعی بیماری شغلی باشد. به نظر من، وقتی هرچیزی را با دقت زیادی مورد مشاهده قرار بدهیم، دربارة زندگی و دنیا اطلاعات بسیاری به‌‌دست می‌‌آوریم. زمانی‌‌که انسان‌‌ها را مورد مشاهده قرار می‌‌دهم، دربارة خودم، جامعه و دنیا ایده‌‌های جدیدی به ذهنم می‌‌رسند. راز مهم این کار در این است که بتوانی به مسئله از بیرون نگاه کنی. انسان‌‌ها به‌‌ندرت می‌‌توانند از بیرون به خودشان نگاه کنند. این مهارتی است که به‌‌سختی می‌‌توان آن را آموخت، اما فکر می‌‌کنم می‌‌توانی نظر دیگران را دربارة خودت بپرسی.

برای فهم انسان‌‌ها هرقدر به آن‌‌ها نزدیک شوی، همه‌‌چیز برایت پیچیده می‌‌شود و هرقدر از آن‌‌ها دور شوی، همه‌‌چیز در نظرت ساده‌‌تر می‌‌شود؛ برای مثال، وقتی بسیار نزدیک شده و حتی تکانش‌‌های کوچک احساسی او را هم حس می‌‌کنی، پی به حسادتی می‌‌بری که زیر این رفتارها پنهان است، یا به رؤیاهایی که بر باد رفته‌‌اند، احساساتی چون نگرانی وجود دارند. وقتی از دور نگاه می‌‌کنی، موجودی را می‌‌بینی که می‌‌خواهد زنده بماند و نسلش ادامه یابد.  هردو دیدگاه برای شناختن و فهم انسان بسیار بااهمیت هستند. زمانی‌‌که تلاش می‌‌کنیم انسان‌‌هایی را که با آن‌‌ها رابطة احساسی نداریم، بفهمیم، فاصله‌‌مان از آن‌‌ها را به‌‌خوبی تعیین می‌‌کنیم، به آن‌‌ها به‌‌صورت سوژه نگاه می‌‌کنیم و درباره‌‌شان به نتیجه‌‌گیری‌‌های درستی می‌‌رسیم. نقطة کلیدی، تعیین درست فاصله‌‌مان از آن‌‌ها است. انسان گاهی منشأ مشکلاتش هرقدر هم پیش چشمانش باشد، ممکن است متوجه نشود؛ چون به‌‌قدری از نزدیک به خود نگاه می‌‌کند که در درون احساسات خود غرق می‌‌شود. با تجربة پانزده‌‌‌‌ساله در حوزة کاری‌‌ام، متوجه شدم آن چیزی که انسان‌‌ها در اولین جلسة روان‌‌درمانی از آن به‌‌عنوان منشأ مشکلاتشان یاد می‌‌کنند، غالباً صحیح نیست. هرقدر که انسان به خودش نزدیک می‌‌شود، به‌‌خصوص در مواقع سختی، یا تماماً خودش را مقصر می‌‌داند یا دیگران را، اما به‌‌ندرت تقصیر در یک جبهه قرار می‌‌گیرد. در اساسِ آن هم، قالب‌‌های فکری و رفتاری خودمان سهیم هستند. گاهی هرکاری هم بکنیم، از کنترل ما خارج است. این دنیای بیرون از ما است که تعیین‌‌کنندة تجربیاتی است که در زندگی به آن‌‌ها برمی‌‌خوریم. باز هم همان‌‌طورکه کمی قبل به آن اشاره کردم، از منظری بسیار نزدیک به مسائل خود نگاه کردن، نه‌‌تنها باعث حل شدن آن‌‌ها نخواهد شد، بلکه رفته‌‌رفته به ایجاد تأثیراتی منفی منجر خواهد داد.

می‌‌خواهم با ذکر مثالی این وضعیت را برایت روشن‌‌تر کنم: در فصل سرما با تی‌‌شرتی بسیار نازک بیرون هستی. هوا یخبندان نیست که هست، کمی بعد بارش برف هم شروع می‌‌شود. با هر ذرة وجودت سرما را حس کرده و شروع به لرزیدن می‌‌کنی. اگر اعضای بدنت زبان داشتند، فریاد می‌‌زدند: «سردمان است!» وقتی در چنین شرایطی هستی، برای اینکه از این سرما خلاص بشوی، شروع به خوردن داروهای مختلف می‌‌کنی. تلاش می‌‌کنی ذهنت را روی این متمرکز کنی که: «نباید سردت بشود!» مدام با گفتن این جمله به خودت تذکر می‌‌دهی. در ذهنت فصل‌‌های گرم و کشورهایی را که در مناطق گرمسیر هستند، تداعی می‌‌کنی. گاهی این روش‌‌ها کاربردی هم هستند، اما بعد از مدتی باز سردت می‌‌شود. این بار از خودت عصبانی می‌‌شوی که: «چقدر انسانی ناتوان هستم! احمق، هنوز هم سردت است!» شاید هم به دنیا خشمگین بشوی و بگویی: «این سرما از کجا آمد؟ مدار دنیا هم به‌‌هم ریخته، دولت هم هیچ‌‌کاری برای حل این مسئله نمی‌‌کند، خسته شدم از زندگی در این کشور!» اما هیچ‌‌کدام از این‌‌ها باعث تغییر نتیجه نمی‌‌شوند. هرقدر که می‌‌گذرد، احساس سرمای بیشتری می‌‌کنی. حال آنکه احساس سرما فقط دارد به تو یک هشدار می‌‌دهد: «سردت است، یا به فضای گرمی برو یا لباسی ضخیم بر تن کن!» هشداری که می‌‌خواهد از تو حفاظت کند، اما ما چیزی را که آن هشدار در پی بیان آن است، نمی‌‌فهمیم و توجهمان به نقاطی کاملاً متفاوت معطوف می‌‌شود.

درواقع، سختی‌‌ها و موانعی هم که زودبه‌‌زود بر سر راه انسان‌‌ها قرار می‌‌گیرند، در پی دادن پیامی به آن‌‌ها هستند. فرض کنیم در کنار نامزد خود به‌‌شدت احساس اضطراب می‌‌کنی. نمی‌‌توانی احساس آسودگی کنی و این را به اشتباهات خودت گره می‌‌زنی. مدام تلاش می‌‌کنی تا خانواده و کسانی را که دوستشان داری، راضی کنی، اما متوجه می‌‌شوی که آن‌‌ها حتی احترامی برایت قائل نیستند؛ بنابراین، دست به فداکاری بیشتری می‌‌زنی. در حوزه‌‌ای می‌‌خواهی موفق بشوی؛ به‌‌رغم تمام تلاشی که در این مسیر می‌‌کنی، نتیجه‌‌ای نمی‌‌گیری. بعد به کل جامعه و سیستم خشمگین می‌‌شوی. این مثال‌‌هایی که آوردم، متفاوت از وضع انسانی است که سردش شده و مدام به خود یادآور می‌‌شود: «نباید سردت بشود.» در این میان ممکن است رفتارهایی که برای رسیدن به راه‌‌حل از خود بروز می‌‌دهی، مناسب باشند. درست و مناسب بودن یک روش، به معنای کاربردی بودن آن نیست. انسان‌‌های زیادی با به‌‌کار بستن روش‌‌های مناسب اما ناکارآمد همچنان با مشکلاتشان دست‌‌به‌‌گریبان هستند.

از دلایل چنین وضعیتی این است که در زندگی متوجه نیستیم که چه‌‌کاری را برای چه منظوری انجام می‌‌دهیم. به خودمان بسیار نزدیک می‌‌شویم و پیام‌‌هایی را که بدن و روحمان به ما می‌‌دهند، درست معنا نمی‌‌کنیم. در این کتاب به تو خواهم گفت که از چه مسافتی به خودت نگاه کنی و سرنخ‌‌هایی عملی را با تو به اشتراک خواهم گذاشت. چیزی که از تو می‌‌خواهم، این است که مدتی از کشمکش درونی‌‌ات دوری کنی و همان‌‌طورکه من انسان‌‌ها را در پارک زیرنظر می‌گیرم، تو هم نظاره‌‌گر خودت باشی. کشمکش و آشفتگی درونی‌‌ات، تو را بسیار خسته و مشوش می‌‌کند. این مسئله باعث دور شدن تو از راه‌‌حل می‌‌شود. این‌‌گونه بیندیش: انگار دو نسخه از تو وجود دارد؛ یکی از این دو به رفتارهای خود در طی این سال‌‌ها همان‌‌طور ادامه می‌‌دهد، دیگری به همراه من رفتارهای او را مورد مشاهده قرار می‌‌دهد. زمانی‌‌که تو هم مانند یک روان‌‌شناس خودت را از بیرون مشاهده کنی، متوجه دلایل ریشه‌‌ای که جلوی چشمانت قرار داشتند، خواهی شد و با خود خواهی گفت: «چطور این‌‌همه مدت متوجه‌‌شان نبوده‌‌ام؟!» تغییر دادن خود روندی بسیار طولانی است و اصلاً آسان نیست. زمانی‌‌که مراجعی با این ذهنیت نزد من می‌‌آید که می‌‌خواهد خود را به‌‌کلی تغییر بدهد، دلم می‌‌گیرد، چرا که تغییر کلی امکان‌‌پذیر نیست. هزاران تکه وجود دارند که تعیین‌‌کنندة وضعیت و شخصیت کنونی ما هستند. ویژگی‌‌های مزاجی ناشی از ساختار ژنتیکی ما، تأثیرات تجربیات گذشته‌‌مان و ساختار خانوادگی‌‌مان از مهم‌‌ترین تکه‌‌ها هستند. انتظار تغییر کامل این ساختار، نه‌‌تنها انتظاری نابه‌‌جا بلکه مانند زهری خطرناک است، چرا که افرادی که دنبال تغییرات اساسی و بزرگ هستند، با تغییرات کوچکی که ایجاد می‌‌شوند، راضی نخواهند شد و چون تغییرات بزرگ ایجاد نخواهند شد، در همان‌‌جایی که هستند، همچنان آسیب خواهند دید.



[1]. Insan insana

[2]. معادل بهمن‌‌ماه. - م.

ادامه مطلبنمایش کمتر
جزئیات محصول
20243

مشخصات

کد کتاب
20243
شابک
978-622-220-916-2
نام کتاب
جایی که شکست خورده ای، به دنبال شادی نباش
نویسنده (ها)
بیهان بوداک
مترجم (ها)
فائزه پورعلی
موضوع کتاب
خوب زیستن
قطع
رقعی
صفحات
240
تاریخ چاپ
سال 1402
نوبت چاپ
چاپ اول
سال چاپ اول
1402
نظرات
بدون نظر
16 محصولات مشابه در شاخه های مختلف:
بازاریابی شبکه ای برای افراد مبتدی تا حرفه ای بازاریابی شبکه ای برای افراد مبتدی تا حرفه ای
پیشنهاد ویژه مدت محدود
مرجع: 10521
367,920 تومان 459,900 تومان
‎−20%

این کتاب مجموعه آموزشی کاملی در مورد بازاریابی شبکه‌ای برای کسانی است که قصد آشنایی با این حرفه را دارند یا درصدد هستند دانش و آگاهی خود را در این مورد افزایش دهند. نکته جالب در مورد کتاب بازاریابی شبکه ای، مرور برخی از درس‌های مدیریت بازرگانی و مدیریت فروش در این کتاب است.

بیمه عمر به مثابه ابزار مالی بیمه عمر به مثابه ابزار مالی
ناموجود
پیشنهاد ویژه مدت محدود
مرجع: 10659
127,920 تومان 159,900 تومان
‎−20%

کتابی که اکنون در دستان شماست، برای افرادی است که می‌خواهند چیزی فراتر از یک نمایندة بیمه باشند؛ افرادی که به‌دنبال این هستند که از سطح عادی صنعت بیمه بالاتر بروند و قصد دارند که به‌عنوان یک کارشناس و متخصص صاحب‌نظر در شغل خود فعالیت کنند؛ افرادی که بینشی عمیق به آیندة خود و تجارتشان دارند و انتظار خلق موفقیت‌هایی غیرمعمولی را می‌کشند؛ افرادی که آن‌قدر نگرش و وسعت دید دارند که نه‌تنها ایران را محل توسعة کسب‌وکارشان می‌دانند، بلکه به توسعة جهانی کسب‌وکارشان نیز اندیشیده‌اند.

کتاب مرجع OKR ها کتاب مرجع OKR ها
پیشنهاد ویژه مدت محدود
مرجع: 30144
271,920 تومان 339,900 تومان
‎−20%

این کتاب برای مربیان OKRها نوشته شده است. درحالی‌‌که ده‌‌ها مربی به نگارش این مجموعه کمک کرده‌‌اند، اما انتشار این کتاب بدون کمک‌‌های جف واکر و کریستینا ووتکه امکان‌‌پذیر نبود. جف از چهارچوب OKRها در اوراکل در دهة 1980 به‌‌عنوان ارزش پیشنهادی کارفرما، بنیان‌‌گذار و مدیرکل، بخش برنامه‌‌‌‌های کاربردی و مدیر مالی استفاده کرد. او مرا با OKRها آشنا کرد و در سال 2010 به اولین مربی حرفه‌‌‌‌ای من تبدیل شد. جف، مرا به چالش کشید تا از منطقة امن خود خارج شوم و الهام‌‌بخش من شد تا به‌‌عنوان یک مربی OKRها به‌‌دنبال علاقة خود باشم.

فنجان ثروتت را سربکش فنجان ثروتت را سربکش
ناموجود
پیشنهاد ویژه مدت محدود
مرجع: 30118
79,920 تومان 99,900 تومان
‎−20%

زندگی هر فرد مملو از تصمیم‌های متعدد مالی و غیرمالی است؛ درواقع زندگی، تصمیم و انتخاب است.

تصمیم‌گیری درست، امکان‌پذیر نخواهد بود، مگر با دانش و آگاهی.

برای اینکه بتوانیم زندگی خود را بهبود بخشیم و بر زندگی پیرامون خود نیز تأثیر مثبت بگذاریم، باید از مسیر آگاهی بگذریم. در هر زمینه‌ای که بخواهید متخصص شوید، باید اصول آن را بیاموزید. اگر بخواهید ثروتمند شوید، ابتدا باید در زمینة امور مالی خود متخصص شوید. سواد مالی، مجموعة مهارت‌ها و دانش مورد نیاز برای اتخاذ تصمیم‌های آگاهانه و مؤثر در قبال منابع پولی است.

فهرست

تنظیمات

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود به سیستم

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود به سیستم